عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : چهار شنبه 30 اسفند 1391
بازدید : 2327
نویسنده : فریدون عباسی

 

 
داستان های شیرین آمهراب اسدی بهداروند
شبیه اسد خان شیرکش و از نواده گان اسد خان
 
هنگامیکه خانه ما در شوشتر بود، از اقوام جلکان دو نفر بیشتر صله رحم را به جا می آوردند، و به ما سر میزدند، یکی مرحوم آعلیمراد اسدی برادر بزرگ خان گپ بود، و دیگری مرحوم آمهراب اسدی عموی خان گپ بود. جذابیت و مهربانی و محبت آمهراب بیش از انداره بود، و ما را که در سن کودکی بودیم بسیار به خود علاقمند کرده بود، او با وجود سن پیری هیبتی رستم گونه و صولتی شیر افکن داشت ، پدر میگفت این عمو زاده ما در جوانی بدلیل قدرت و زور بازوی بسیار با چنگ زدن در گل قالی آن گل را از قالی میکند و قالی را پاره میکرد. سینی مسین را مانند ورق کاغذ با دست پاره میکرد و بسیاری کارهای پهلوانی و محیرالعقول دیگر انجام میداد، آمهراب بدلیل قد رشید و هیکل ستبر خود پای بزرگی هم داشت ، که این یکی از مشخصه های اولاد اسد خان شیر کش هم بود. بخاطر پاهای بزرگ خود آمهراب بسختی می توانست کفش مناسب خود را پیدا کند و حتی گیوه ملکی نیز به اندازه پای او بسختی پیدا می شد، ما بچه ها هم که به داستانهای او علاقمند بودیم پس از آمدن او به مهمانی نزد ما پا افزار او را پنهان میکردیم و تا چند قصه برای ما تعریف نمی کرد ، پا افزار او پیدا نمی شد، و نمی گذاشتیم از نزد ما برود.
پدر میگفت :" من، چراغلیخان یاوری (رئیس اداره کشاورزی بعدی شوشتر) وآمهراب و چند تن دیگر از اقوام در ابتدا بعنوان قزاق در قلعه سلاسل شوشتر خدمت میکردیم . " این داستان چنین آغاز شد.
 
داستان" در شهر هیچکس از ما پاپهن تر نبود"
روزی که کشیک گشت بازار قیصریه نوبت آمهراب بود ، و آمهراب در بازار در حال گشت زنی بود، این اتفاق روی میدهد.
بازار سرپوشیده شوشتر 60- 70 سال پیش عمدتاً محل فروش انواع کالا از جمله پارچه ومنسوجات بود بیشتر پارچه فروشان بازار قیصریه از یک خانواده بزرگ بنام پاپن ( پاپهن) بودند، و بسیار متحد بودند، و در موارد لزوم دستجمعی به کمک هم میآمدند. آمهراب در حال گشت زنی در بازار بود، که یکی از کسبه به زبان شوشتری به او آهانتی کرد، و تصورمیکرد آمهراب شوشتری نمی داند، این اتفاق موجب مشاجره لفظی طرفین شد و کاربه زد وخوردکشید ، آمهراب میگفت قریب بیست نفر از بزازان قیصریه به او هجوم آوردند، واو ناچار شد، بتنهائی با آنها مقابله کند. چون قصد نداشت، به کسی صدمه بزند، مهاجمین را یکی یکی میگرفت و روی هم می انباشت، و خود روی آنها می نشست بناگاه یکی از آنها با نیم گز فلزی زیر چشم آمهراب زد و اورا زخمی کرد. پس از این واقعه مردم آنها را از هم سوا کردند، و آشتی دادند، وقتی آمهراب به قلعه بازگشت، بنی اعمام از وضع و حال او فهمیدند، که اتفاقی رویداده است. و جویای آن شدند، آمهراب گفت که پاپن ها او را زده اند. یکی از عموزاده گان که جوان ترو بسیار تنومند تر از آمهراب بود، بسیار خشمگین شد و به قصد انتقام از پاپن ها از قلعه بیرون رفت و تا شب در شهر گشت، وقتی به قلعه بازگشت دیگران از او نتیجه را سوال کردند، او رو به آمهراب کرد، و گفت :" خدا به کولت ! مُ که هر چه مِن شَر گشتم ، ندیم ،کسی پاس ز پا ایما پهن تر بو" mo ke harche men shar gashtom , nadim kasi pas ze iyma pahn tar bu
ترجمه معیار " خدا ی بالا سرتو (گواه است) که من هر چه در شهر گشتم ندیدم پای کسی از پای ما پهن تر باشد.".
نوروزتان با شاد کامی همراه باشد.

تاریخ : شنبه 12 اسفند 1391
بازدید : 6960
نویسنده : فریدون عباسی

بنام خدا

 

پاسخ به سوالات خوانندگان محترم

ضمن تشکر از خوانندگان محترم وبلاگ " تاریخ عشایربهداروند و بختیاری" در طول یک سال گذشته که مطالب وبلاگ با ز نشر شده و اضافاتی به آن ملحق شده اند، عزیزانی گاهاً از روی خیر خواهی نکاتی را به ما متذکر شده اند، که از آنان تشکر میکنم. و عزیزان دیگری سوالاتی را مطرح کرده اند، که بدلیل مشغله کاری و امور شخصی  فرصت پاسخگوئی میسر نشده است. دراینجا سعی خواهم کرد ، در حد بضاعت خود پاسخی به این عزیزان بدهم. از کسانی که از قلم افتادهاند پوزش میخواهم، و انشاالله در نوبتی دیگر از آنها هم یاد خواهم کرد.

پیشاپیش این نکته ضروری است، که یاد آوری شود، عزیزانی که پرسش میکنند ، دقت کنند، خاندانی هزار ساله در بختیاری یعنی  خاندان اسد خان شیر کش  با توطئه و نیروی نظامی و توان تسلیحاتی شاهان قاجارو از طریق خانوادهای فرصت طلب به حاشیه رانده شدند، و گرفتار انواع دسایس و قتل و غارت شده اند، و گروهی از طایفه بهداروند نیز با ایجاد رابطه سببی و زن خواست  به تخریب خانواده اسد خان ناخواسته کمک کردند. طبیعی است که در این دویست سال گذشته از زمان حیدر خان پدر اسد خان شیر کش به بعد، تخریب شخصیت افراد این خانواده از سوی حبیب اله خان و خانواده اش جریان داشته است، امروزه این نوع دشمنی را جنگ روانی و تبلیغات مسموم می نامند، و اساس آن آمیختن مقداری مطالب بی اهمیت راست با دروغی بزرگ است.

بطور مثال: "در عبارت محمود خان فقیر کش" نام محمود خان درست و حقیقی است، و کلمه "فقیر کش" که پس وند آن نام یکی از طوایف بختیاری بود ، در اصل برای ایجاد اختلاف بین آن طایفه بختیاری و طایفه بهداروند طراحی   شده بود، و از سوی دشمنان طایفه بزرگ بهداروند تبلیغ میشد و الا محمود خان بهداروند که از برادر زادگان اسد خان بود، سرداری دلاوربوده است  که در جنگ کلنچی همراه با برادران خود  سه نفره با گذراندن گله گاو میش از رودخانه و رم دادن آنها به اردوی الیاس خان برای یک شبانه روز اردوی دولتی او را با داشتن توپ، تفنگ و زنبورک منهزم و از تنگه کلنچی متواری کردند، و اگر اسد خان قصد ادامه جنگ داشت، این فرصت بی نظیر برای تصرف توپها و اسلحه های بجا مانده ، میتوانست به فرو پاشی قاجاریه در زمان فتحعلیشاه منجر شود، ما از دلیل عدم استفاده اسد خان از این فرصت آگاهی نداریم، محمود خان بختیاروند بسیار خدا ترس و مومن بود،در خانواده آنها فرزندش عبدالله خان  در سفر زیارتی به مشهد فوت کرد. بنظر بنده خانواده بزرگ و فرهیخته محمودی که از منسوبین عزیز ما هستند باعث افتخار بختیاری هستند، و افراد این خانواده و ما بهداروندها و بختیاری ها به مرد بزرگی چون مجمود خان افتخار میکنیم. این پاسخی برای عزیزی است که با نام لاله محمودی پرسش کرده اند.

 

برادر ارجمندم با نام سیاوش مطلبی ارسال کرده بودند که بدلیل ویروسی شدن وبلاگ که باید گفت تلاش مذبوحانه مغرضین بود مطلب ایشان که بسیار مورد توجه من بود حذف شد دراینجا بخاطر تشکر از ایشان مطلب دیگری از سیاوش آورده میشود، و امیدوارم از ایشان مطالب دیگری داشته باشیم.مطلب ایشان بشرح ذیل است:

سیاوش گفته است:"سلام ممنون از مطالب خوبتون جعفرقلیخان هرچه بود ، واقعاً مرد بود "خان مثلس نی گیوم" ( خان مثل او نیست برادرم) من از ایل بهداروند دلیرم – جنگجوئی ز دژ سفیدم /  اگر در کلبه حقیرم پا گذاری – ترا با جان و دل میپذیرم.

من از دعوت ایشان تشکر میکنم . برایشان آرزوی عمر با عزت دارم . ومطمئنم ایشان یک برادر و دوست خوب هستند.

شیوه دیگری که مغرضین انتخاب کرده اند، مراجعه به وبلاگ ها و سایت هائی است که در جهت منافع رذیلانه آنها قلم نمی زنند

 و با تهدید و تطمیع قصد دارند وبلاگ های مستقل را منزوی کنند،

تصور میکنند، شاید بتوانند، برای بی سامانی خود فرجی بیابند.این شیوه هم با هشیاری و پایداری جوانان فرهیخته بختیاری محکوم به شکست است ، و دیگر راه کج در بختیاری حرمتی ندارد.و من امید وارم خدا آنها را به راه راست هدایت کند، و ستم های خود و اجداد و همپالگی های  خود را با اتحاد با مردم و جبران خسارت های مردم وبرگرداندن اموال غارت شده آنها به آنها جبران کنند، تا بری الذمه شوند.

یا مثلاً اشتباهات دشمن را بزرگ یا بقول فرنگیان اکراندیسمان میکنند ، سعی میکنند در جنگ روانی با دروغپردازی نسبت های ناروای بزرگی را به دشمن منسوب کنند مثلاً جعفر قلیخان دورکی بوسیله هم نامش کشته شد، که معلوم شد از اصل دروغ است، و هدف توجیه اعمال و جنایات خودشان بوده است،که دشمن را منفور کنند.

 

یا نفع آنها در این است، که مسئله هالوزال و نامدار خان  را وسیله ای برای اختلاف افکنی بین برادران هزاران ساله بهداروند کنند، که هر عقل سلیمی بستگی جاوید بین برادران بهداروند را به عینه در طول 200 سال گذشته بخوبی می بیند،

بنام رشید ترین طوایف بهداروند مانند بلیوند، و دیگر طوایف بهداروند از دشمنان گذشته بهداروند تمجید میکنند، و بزرگان بهداروند و دیگر طوایف را تحقیر میکنند، ولی کار آنها آب در هاون کوبیدن است.وکسی این دروغ پردازیها را باور ندارد.

دورکی ، بهداروند، بابادی ، دینارانی، و تمام طوایف چهار لنگ در طول حیات تاریخی خود همیشه با اتحاد و دینداری و صداقت و کارو تلاش برای معاش توانسته اند، موجودیت خود را با برادری و اتحاد بین خود استوار کنند و هیچ گاه فریب نفاق افکنان بیگانه و سودجو را نخورده اند، ونمایش درستی از همبستگی خودبه جامعه جهانی معرفی کرده اند، افتخار بختیاری این است که تن واحده هستند، و ایرانی و مسلمان شیعه اثنی عشری هستند، و این وحدت دین و نژادو حمیت ملی ناگسستنی است، و مهاجمین و مهاجرینی که با هدف مضمحل کردن این وحدت تلاش کرده اند، اکنون عکس خواسته خود را در مردم دلیر و متعصب بختیاری مشاهده میکنند. اگر عمری باقی ماند پس از اتمام تاریخ بهداروند، به تاریخ سایر طوایف بختیاری هم پرداخته خواهد شد .

برخی از عزیزان مرا دعوت به تبادل لینک میکنند، ضمن تشکر از آنها شخصاً تمایلی به این کار ندارم ولی بطور خود کار وبلاک این امکان را در اختیار همه گذاشته است، در نتیجه هرکس که دوست دارد، میتواند استفاده کند،علاقه من تنها کاری است، که در اینجا در باره تاریخ بهداروند انجام میدهم، دوستان بنده اگر میتوانند، نکات تاریکی از این مسئله را روشن کنند، بما لطف کنند،و مطالب غیر تکراری خود را بفرستند، تا به غنای تاریخ بهداروند بیفزایند، مثلاً کار جدید جناب آقای راشدی محققانه و بدیع است، و من با اشتیاق آنرا مطالعه کرده ام و توصیه میکنم از آن استفاده کنند.برای ما کمیت بازدیدکنندگان سایت در اولویت نیست، بلکه کیفیت مهم است.

از من خواسته اند، در کمپین انتخاباتی یا مسائل اجتماعی مشارکت کنم، ضمن تشکر از اعتماد آنها بدلیل کهولت سن و عدم علاقه شخصی و مشغله زیاد تحقیقاتی توان صرف وقت در این امور را ندارم . ولی آرزوی توفیق نیکان را دارم.

 

عزیزی بنام  بابا حیدراطلاعات جالبی در مورد بهداروند های  شهربابا حیدر داده اند. من کار ایشان را تحسین میکنم.و ای کاش ایشان یا کسان دیگری بتوانند منطقه دقیق جغرافیای سکونتی ایلات و ایل راه ها را جهت یک تحقیق در مورد توسعه اقتصادی بختیاری با عکس برای ما ارسال کنند،تا طرح خود را تکمیل کنم. زیرا به نظر ما شهرک های چند منظوره راه برونرفت بختیاری از عقب افتادگی تاریخی توسعه و پیشرفت اقتصادی ، بدون یکجانشینی عشایر است، و این راهی است، که بدون صدمه زدن به تولید سنتی  واستفاده از گیاهان کوهستانی برای چرا می توان تولید سنتی را داشت، ضایعات را کم کرد، وسرریز جامه عشایری و خانواده های عشایری  رادر شهرک های چند منظوره اسکان داد، وبرای صنایع تبدیلی عشایر و گردشگری و آموزش ، سلامت  و ارتقاء خانواده عشایر و مسائل مشابه بسیج کرد، و کار چرای احشام را متناسب با موقعیت بهبود داد و نیمه صنعتی کرد، و به افزایش تولید منتهی کرد.

برادر عزیزی بنام هویزی خواسته اند از طایفه آلی جمالی یا عالی جمالی که مادر بهداروند ایشان از آن طایفه هستند ایشان را راهنمائی کنم، بنظر ما ایشان باید خواسته خود را با همین نام ها که نوشته شده اند پیگیری کنند، تا به نتیجه برسند، و نام الجمالی درست نیست، زیرا این طایفه وجود دارند، و الجمالی نیستند.بلکه عالی جمالی یا به لهجه بختیاری آلی جمالی هستند و برادران و منسوبین ما هستند.

 

شاد باشید و مطالب را دنبال کنید.

 



:: برچسب‌ها: محمود خان بختیاروند , بلیوند , هالو زال , نامدارخان , شهرک های چند منظوره عشایری , آلی جمالی ,
تاریخ : پنج شنبه 10 اسفند 1391
بازدید : 3232
نویسنده : فریدون عباسی

 

مهدیقلی خان زال زر وعلیقلیخان بختیاری بهداروند (گویشور زبان بختیاری در تحقیق لوریمر) پسران حاج عباسقلی خان نوادگان اسد خان شیر کش ونقش آنها در تاریخ بهداروند
 
مقدمه
تذکر این نکته ضروری است، که اصولاً عشایر بطور کلی و از جمله عشایر بهداروند تنها تولید کننده اند، و به ضرورت دفاع از میهن گاهی از نیروی نظامی آنها استفاده شده است، ولی آنها بندرت داعیه رسیدن به قدرت سیاسی را داشته اند، و بطور عموم به اختیار یا اجبار ابزار به قدرت رسیدن مهاجمین یا مهاجرین بیگانه و بندرت ایرانی قرار گرفته اند. ولی در جنگهای ضد استعماری و ملی عشایر رشید ترین و بی باکترین سربازان فدائی اسلام و میهن بوده اند و میباشند. من در مطالبی که در ذیل می آید ، بدلیل نسبت نزدیکی که با مهدیقلیخان پدر بزرگم و برادرش علیقلیخان دارم ، مدتها قصد نداشتم ، سرگذشت آنها را بنویسم ، و بسیار پرهیز میکردم ، تا در بیان حقایق ناخواسته غلو نکنم.امید وارم، خداوند این تو فیق را بمن ارزانی نماید. زیرا دسترسی به سرگذشت دیگر عزیزان تاکنون برای من فراهم نشده است، و بناچار سرگذشت این دو نفر می تواند، گوشه ای از تاریخ بهداروند را برای بعد از دوره مشروطیت، بنظر بنده بیان کند.
 
 سرگذشت مهدی قلیخان زال زر  یک سردار و قهرمان ملی و اسلامی
 
برای هریک از این دو برادر که یکی پدر بزرگ مولف و دیگری علیقلیخان برادر او عموی پدر مولف است ، یک نامه با ارزش تاریخی در دسترس ما وجود دارد، نامه مربوط به مهدیقلی خان که از سوی مراد میرزا حسام السلطنه ثانی فاتح هرات در زمان محمد شاه نوشته شده است، قبلاً در این وبلاک نشر شده است. نامه ای بسیار افتخار آفرین است، که از سوی یکی از شاهزادگان خوشنام قاجار که آخرین فاتح هرات بود نوشته شده است، و مربوط به جنگ ضد استعماری محمد شاه با دولت انگلستان است.
نامه مربوط به علیقلیخان نیز توسط دیویدلکهارت لوریمر به کنسولگری کرمان نوشته شده است، و در نامه که به زبان انگلیسی است، علیقلیخان را معلم زبان بختیاری خود معرفی کرده اند. که انشاالله در بخش بعدی منتشر خواهد شد.
 
روایتی که در ذیل آورده میشود، از سوی روانشاد پدرم آ محمدعلی عباسی (که در گویش بختیاری آممدلی a-mam-dali تلفظ میشد) برای من  در سن حدود یازده سالگی و برخی دیگر از افراد خانواده تعریف شده است.
خانه ما در شهر شوشتر بود، و پدرم حدمتگذار جزء اداره دارائی شوشتر بود، سالهای قبل که ما در ضلع شمالی شهر سکونت داشتیم ، وخانه ما نزدیک میدانی در کنار شهر بود ( این میدان که احتمالاً گامال gamal  نامیده میشد محل تجمع گاو های شیری اهالی شهر بود، گوساله های نر پس از گرفتن از شیر فروخته میشدند و در خانه ها نمی ماندند)، واول صبح اهالی احشام خود را برای چرا به میدان می آوردند، و تحویل چوپانی که گاو ها را به چرا میبرد و اورا گاو بان( یا با زبان محلی گاپونgapon ) می نامیدند،می سپردند، و غروب هم پس از چریدن تجویل میگرفتند و به خانه می آوردند، کار هر روزه من تا زمانیکه گاو زنده بود همین بردن و آوردن ماده گا و سیاه خانواده بود، ولی چیزی که ذهن کنجکاو مرا وادار به سوال از پدرم کرده بود، ابزار های کامل نعلبندی اسب و قاطر و الاغ بود، که ما در شهر هیچگاه از این نوع احشام نداشتیم . و من نیز کار برد، ابزاری مثل " سم تراش، و چکش، میخ کش" را ندیده بودم. روزی از پدرم دلیل داشتن این ابزار را پرسیدم .
پدرم گفت: تپ تیلوو بیوون بنشینین تا سیتوو بگوم tap-tilow biawn benshinin ta si-tow begom بچه ها بیا ئید بنشینید تا برای شما ( داستان را) بگویم.
( پدرم تعصب خاصی داشت، که ما حتماً درخانه تنها به زبان بختیاری سخن بگوئیم)
و سرگذشت مهدیقلیخان پدر بزرگم بدینسان آغاز شد.
پدرم چنین روایت کرد: که مهدیقلی خان پدرش در جنگهای مختلفی اعم ازجنگهای بین ایلی و خارج از ایل همیشه با گروهی از مردان بهداروند که سرکردگی آنها را بعهده داشت ، در جنگهای مختلف شرکت میکرد، وچون مسئولیت سواران همراه با خود را داشت، بنا چارهمیشه در سفر های جنگی ابزار ها و لوازم مورد نیاز این سفر ها را که گاهی حتی تا یک سال طول میکشید، همراه میبردند، ابزار های نعلبندی نیز از این بابت از ایشان به یادگار مانده اند.
راوی میگوید : پدرش در همه جنگها از مراد و مرجع خود مرحوم آیت الله  شیخ جعفر مجتهد شوشتری پدر رجالی کبیر ایت الله العظما شیخ شوشتری استیذان شرکت در جنگها را میکرد، و اگر اجازه نمی داد ، خود و گروه همراهش در آن جنگ شرکت نمی کردند، مهدیقلی خان همیشه محاسن بلندی داشت، و بسیار متشرع بود، والتزام عملی به دیانت شیعه اثنی عشری محمدی داشت، از عادات خوب او در جنگ ها پوشیدن کردین (کپنک) کوتاهی بود که گاهی هم بعنوان سپر دفاعی از آن در مقابل تیر تفنگ استفاده میکرد.
آخرین جنگی که مهدیقلی خان در آن شرکت کرده بود، و فرماندهی گروهی از بهداروند ها را بعهده گرفته بود، در سن پیری بود. دراین جنگ که در اصل آخرین نبرد ایران جهت رهائی هرات از دست استعمار بود او بیش از هفتاد سال سن داشت، او در این جنگ محاسن خود را برای اینکه در نظر دشمن جوانتر نشان دهد، حنا میگذاشت، که سر و ریش او را به رنگ طلای احمر نشان میداد، بهمین علت حسام السلطنه مراد میرزا به او لقب " زال زر" داده بود.
پس از شرکت در جنگ هرات و فتح قلعه مستحکم هرات ایشان بعنوان یک قهرمان جنگ مورد محبت فاتح هرات بود، که نامه حسام السطنه یکی از مکاتبات فاتح هرات با او بود.
 ظاهرا به خاطر فداکاری های سرداران و سربازان در جنگ برای چند سال مالیات دیوانی را تمام یا بخشی از آن را به فاتحین جنگ می بخشیدند، واین پاداشی برای آنها محسوب میشد. و عمومیت داشت. و مهدیقلی خان هم از این امتیاز برخوردار شده بود.
 
سرانجام مهدیقلخان و باج خواهی عوامل مشروطه خواهان دروغین
 
در این زمان که مهدیقلی خان در کبارت سن و بسیار ناتوان از نظر جسمی بود، در بختیاری یکی از اولاد جعفرقلیخان دورکی بنام غلامحسین خان سردار محتشم ایلخانی بختیاری بود. و مقرگرمسیری او درعقیلی از بخش های شوشتر قرار داشت.
هرات از مام میهن جدا شده بود و بخشی از کشور درجنوب ایران در اشغال نیروی نظامی بیگانه بود، کنسولگری انگلیس در شوشتر دایر بود ، و نیروی نظامی بیگانه بنام پلیس جنوب درهمه امور منطقه تحت تسلط خود ، دخالت میکرد.
این باربه قربانیان باج خواهی( این ایلخانها ی دولتی، خانواده حسینقلی خان) گروه دیگری هم افزوده شده بودند، که تنبیه آنها بسیار هم خوشایند استعمار بود. طریق آزار آنها هم بسیار ساده بود، " بدهی مالیاتی" و استناد به معافیت مالیاتی هم جرم بدتری بود، که آنرا طرفداری از استبداد بحساب می آوردند.
مهدیقلی خان ناچار به مالیات کمر شکن این مشروطه خواهان دروغین تمکین کرد، و پس از مراجعه به طایفه بهداروند، کلیه احشام خود را برای پرداخت مالیات تبدیل به پول نقره کرد، زیرا ماموران حکومت فقط (پیل pil) پول طلا ونقره میخواستند. در بختیاری که دیگر طلائی نمانده بود. ناچار پو لهای نقره را که حدود 10 یا 15 خورجین یا جوال بود، بوسیله کلک kalak ( نوعی شناور که با باد کردن تعدادی مشک از پوست بزکه در زیر چوب بستی قرار میگیرد )، وسیله سنتی بختیاری ها برای حمل ونقل روی رود خانه از طریق کارون از قلب بختیاری بوسیله کلک ران بطرف عقیلی فرستادند، به ادعای کلک ران که ظاهراً مرعوب باج خواهان شده بود، کلک د ر شیب تند مسیر که بسیار عمیق هم بود، واژگون شده بود و او تنها توانسته بود با شنا خود را نجات دهد.
نتیجه عرضحال و مراجعه به ایلخانی وحتی فرزندان او که بعلت نسبت سببی مهدیقلیخان را "خالو ئی" خطاب میکردند، هم بیفایده بود. و مشروطه خواهان دروغین مالیات خود را مطالبه میکردند.
ناچار مهدیقلیخان املاک خود را با جدا کردن مستثنیات برای ورثه و صاحبات حق در یکی از محاضر شوشتر وثیقه اخذ وام برای پرداخت باج خواهی قرار داد، بدیهی است چون دیگر ابزار کوچروی و گله داری نداشت، نتوانست بدهی خود را بازپس دهد، و املاک او که تقریباً ثلث املاک جعفر قلیخان بهداروند جدش بود از دست رفت، و این قهرمان ملی جنگ با بی مهری باج خواهان سرانجام به امید اجرای عدالت دارفانی را وداع گفت تا در جهان باقی دادخواهی کند.
اکنون خانواده ما میدانند، پدر بزرگ پیرشان چه مردی بزرگ و درستکار بود و دوره سخت و ناخوشایندی را در گذشته طی کرده بود. و چرا در خانه ما اسباب اسب سواری بود ولی از اسب خبری نبود، یکی از فامیل ما در آن دوران میگفت، "ای که خدا زاده ایسا ز اسب و ستین ز اصل که نوستین" ey kakhodazade isa ze asb wastine ze asl ke nawastine   ترجمه " ای بزرگ زاده شما از اسب افتاده اید،( کنایه از نادار شدن بود) از اصالت که نیفتاده اید."
این سرانجام تاسف بار آینه تمام نمائی از بیدادگری و غارت ضعفا و غیر وابستگان آن دوره بود، که بهر حال گریبان بسیاری از خانواده های مظلوم مردم آن دوره را گرفت. وبرای عبرت تاریخ به یادگار گذاشت.
البته این داستان در همینجا خاتمه نیافت و تبعاتی داشت، که بیاری خدا در آینده شرح بیشتری از آن را بازگو خواهم کرد.
 
شاد باشید و مطالب را دنبال کنید. 
 
 
 
 
 
 


:: برچسب‌ها: مهدی قلیخان زال زر , لکهارت لوریمر , علیقلیخان بختیاری بهداروند ,
تاریخ : پنج شنبه 27 مهر 1391
بازدید : 2611
نویسنده : فریدون عباسی

مالیات یا باج خواهی سلاطین قاجار

 

رفتن حسینقلیخان دورکی نزد معتمد الدوله

خسرو خان پسر حسینقلیخان دورکی در خاطرات خود میگوید: "درحالیکه محمدتقیخان چهار لنگ دوران جنگ و گریز را با معتمد الدوله میگذرانید، کلبعلیخان (دورکی) که خدمات شایان توجهی به منوچهر خان معتمد الدوله (گرجی) در راه دستگیری محمد تقی خان و عبور سپاهیان ( و توپ خانه سنگین) او از زرده کوه بختیاری نموده بود، درقسمت عمده ای از خاک بختیاری حکومت داشت، چند سالی از ریاست (عمو) و پسرش ابدال خان نگذشته بود، ( که حسینقلیخان و برادرانش زمزمه احقاق حق نمودند. ولی کنار زدن عمو کار آسانی نبود. )  زیرا کلبعلیخان دورکی مردی زیرک بود، و دولت قاجار بخاطر اینکه کلبعلیخان دورکی در قلع و قمع محمد تقی خان چهارلنگ  جانفشانیهای زیاد و کمک های موثری کرده بود....و کاملاً با اهداف معتمد الدوله موافق و همراه بود، بی اندازه طرف توجه و علاقه شخص معتمد الدوله بود.

( چند بار زد و خورد بین حسینقلیخان و برادرنش با کلبعلیخان دورکی به او آموخت ، که این شیوه و روش به زیان آنها است. و درنتیجه) مخالفت با کلبعلیخان که نماینده و طرف توجه  (دولت قاجار) در بختیاری بود، مخالفت با دولت قلمداد میشد..."

حسینقلیخان در پی فرصت مناسب ، و کشف پاشنه آشیل ، یا چشم اسفندیار روئین تن و نقاط ضعف  عموی خود کلبعلیخان دورکی و عمال دولت بود. این نقطه ضعف یعنی اخذ مالیات یا باج خواهی از مردم توانمند وبنا حق را از گذشتگان فرا گرفته بود، و دیده بود، هرکس در جهت تامین منافع نامشروع شاهان از جمله شاهان قاجار خدمت کند، علاوه بر اینکه از هر نظر، از جمله حمایت نیروی نظامی، و مالی مورد توجه شاه قاجار است،  خود نیز سهمی از غارت دارد. مهم نبود، که قربانی، بدهی مالیاتی نداشت باشد. تمام حکام بختیاری حد اقل در دوره صفویه و تا انقلاب مشروطه در زمان قاجاریه همیشه در معرض خطر غارت و باج خواهی این سلاطین و عوامل آنها  بودند. افراد عادی که دیگر نه رمقی داشتند، و نه توان مالی، وهمین نیاز این سلاطین بقول خودشان برای معمور کردن خزانه، علت اصلی یاغی جلوه دادن ثروتمندان درستکار و مسلمان بود، و بسیاری از آنان را به کشتن و نابودی مال و منال خود کشاند. رمز موفقیت حسینقلی خان در جلب نظرحکومتگران قاجار، و درک همین نکته و نیاز سلاطین زمان خود  بود. جمع آوری مالیات اضافی از سوی کلبعلیخان دورکی به تعویق افتاده بود، حسینقلیخان دورکی بدلیل جنایات خود و برادرانش و کشتن آعلیداد خدر سرخ و فرزند خرد سالش از قدرت کنار گذاشته شده بودند،  

زمانیکه مالیات یا باج خواهی سلاطین و عمال آنها عقب می افتاد حکام دست نشانده آنها با همه خدمات و جانفشانیهای نوکرمابانه خود، مطرود میشدند، وسلاطین این بندگان خود را به راحتی کنار میزدند، واگر یکی از آنها ایستادگی میکرد، یاغی، راهزن و هزاران عنوان مشابه را بدست می آورد.

دلیل عمده نیاز شاهان قاجاردر ارتباط با دو مسئله اصلی بود: 

1- هزینه  جنگهای ایران و روس و هزینه جنگهای ضد استعماری محمد شاه قاجار با دولت انگلیس در هرات بود ،

 2-هزینه های سرسام آور اولاد و احفاد فتحعلیشاه قاجارو  محمد شاه هم مشکل دیگر شاهان قاجاربود. هریک از بستگان شا هان فوق هم  خود تشکیلاتی  در حد دربارشاه  و مشابه یا در حد پدران خود داشتند، که بسیار پر هزینه بودند. و به این هزینه ها هزینه های عوامل شاه و درباریان نیز افزوده میشد.

مردم عادی بسیار فقیر بودند، و از عهده سیر کردن شکم خود و فرزندانشان بر نمی آمدند، و چیزی برای پرداخت مالیات نداشتند، باو جود این، از تعرض عوامل حکومت در امان نبودند، و با چوب و فلک و انواع شکنجه آخرین داشته آنها را به زور میگرفتند.

 صنعتی و جود نداشت، و تنها تولید کنند گان عشایر و کشاورزان بودند، ومحصولات اصلی پرورش احشام ، گندم و جو ، میوه و سایر محصولات کشاورزی و دامپروری بود، و گروه توزیع کننده که دسته دوم مالیات دهنده های عمده  نیزبودند، کسبه و بازاریان سنتی بودند.

و هر دو گروه نیز بدلیل اعتقادات راسخ مذهبی و خدا ترسی، بسیار دقت میکردند، که از شارع شریعت خارج نشوند و به حرام و کسب در آمد حرام  برای پرداخت باج شاهی گرفتار نشوند. لذا نمی توانستند، خواسته آنها را برای باج خواهی زیاد تامین کنند.

ولی حکومتگران قاجار و عوامل آنها این واقعیت را درک نمی کردند، و تنها به نیاز نامشروع خود می اندیشیدند. و در جهت کسب در آمد از عوامل تولید و توزیع جامعه زمان خود هر ستم و جنایتی را حق خود میدانستند.

 این شیوه اخذ مالیات خارج از توان عوامل تولید و توزیع بود. ولی عوامل حکومت با زور احشام و انبارها و هر مالی را که از آنها می یافتند، مصادره میکردند، و اگر نمی یافتند، با زور و فلک کردن آنها و شکنجه های وحشتناک و قتل آنها اموال پنهان شده آنها را تصاحب میکردند.

بدیهی است، عمال حکومت در این ستمگریها باید ازبین افرادی انتخاب میشدند، که فاقد هر نوع عواطف انسانی و اعتقاد واقعی دینی باشند، و در اصل " قره نوکران" حکومت قاجار بودند. (و درسخن امیر کبیر به خان دورکی  این وظیفه نوکری کاملاً مشخص میشود.).

 این شیوه ستمگری برای اخذ مالیات بقدر کافی زمینه های نارضایتی از حکومت گران  را در جامعه ستم دیده ایران آنروز فراهم کرده بود، که حادثه در گذشت محمد شاه قاجار، سبب بقدرت رسیدن شاه جدید قاجار ناصرالدین شاه شد. ولی خزانه خالی بود ، و وزیر اعظم شاه جدید ، امیر اتابک  " امیر کبیر" بعدی هم نمی توانست ، معجزه کند.

این عوامل،این فرصت را برای حسینقلیخان دورکی فراهم کرده بود، تا او خود را به بازیگران سیاسی در بار شاه جدید نزدیک کند. او با شهرتی که در نزد عوامل حکومت ، نظیر منوچهرخان معتمدالدوله داشت، وبا توصیه معتمدالدوله به  جانشین خود شاهزاده احتشام الدوله فرزند عباس میرزا و عموی ناصرالدین شاه برای معرفی به شاه قاجار،  به  امیر کبیر بعدی که آن زمان اتابک اعظم  نامیده میشد معرفی شد. و از این طریق جواز ستمگری و زور گیری را  با "استقلال تمام" بکمک آنها از شاه قاجارو عمال دولت بدست آورده بود.

پس از اینکه حسینقلیخان دورکی بخاطر جنایتهای خود علیه عمو و عموزادگان وآعلیداد خدر سرخ توسط سهام الدوله ارمنی حاکم بختیاری .. و از منسوبین منوچهر خان معتمدالدوله عزل میشود، پس از چندی که تحت تعقیب قوای دولتی و ایلخان جدید بختیاری بود، بناچار در دزفول خود را به اردوی سهام الدوله معرفی میکند، و در آنجا تحت نظر قرار میگیرد.

پس از حدود یکسال از این واقعه اتفاق نادری رخ میدهد، و خانلر میرزا احتشام الدوله حاکم خوزستان      میشود، و دشمن خان دورکی معزول میشود. این اتفاق در اوایل سلطنت ناصر الدین شاه روی میدهد.

رویداد دیگر مرگ معتمد الدوله حاکم جدید اصفهان بود، که یک دشمن دیگر خان دورکی را از راه پیشرفت او دور کرد.

خان دورکی با انتصاب احتشام الدوله مجدداً ناظم بختیاری میشود، ولی او خود را  ایلخانی مینامد. حسینقلی خان این زمان با استقلال تمام وارد بختیاری شد. دیگردر بختیاری هفت لنگ کسی نبود، مگر جعفرقلیخان پسر اسد خان، او هم تاب مخالفت نداشت.

حسینقلیخان دورکی در سنه‏ 1299 هجری قمری ایلخانی شد و در 1306 قمری معزول شد. پس از یکسال باز ایلخانی شده تا روز جمعه‏ بیست و نهم جمادی الاول سال 1317در دوره سلطنت ناصرالدین شاه ایلخانی بود. ( ایشان مجموعاً حدود 16 سال و شش ماه ایلخانی بودند.).

 

چه کسی دزد ، راهزن، و یاغی بود.

 

به این مکالمه بین شاه قاجار و اتابک اعظم و حسینقلی خان دورکی از خاطرات فرزندش خسرو خان توجه کنید.

 

اتابک برای معرفی او بشاه عرض میکند: " حسینقلی خان بختیاری است."

 به گفته سردار ظفرشاه فرمود: "حسینقلی خان دزد همین است؟!"

باز بنا به نوشته  خسرو خان، امیر اتابک عرض کرد:" قربان حسینقلیخان ناظم بختیاری است،که از اقبال شاه دزد ها را از قلل جبال فرود آورده قلع و قم میکند." ( آیا براستی امیر کبیر بعدی از سوابق این خانواده و خان دورکی بی اطلاع بود؟ پاسخ این سوال دور از دانش امیر کبیر است.).

چند روزی ( حسینقلی خان در سلطانیه ) در اردو بود. امیر اتابک بسیار با او همراهی کرد. چون اجازت خواست باز گردد.

امیر اتابک به حسینقلیخان گفت:" حسینقلیخان من اتابکم، مرا میشناسی ! اگر خدمت بدولت کردی روز بروز رتبه ات بالا میرود، و اگر خلاف کردی خودت را تمام کردی."

لقب ناظمی را باو داده ، گفت:" چون بولایت رفتی موسی خان بابادی را دستگیر کرده بفرست تهران."

( آیا براستی امیر کبیر چنین دستوری به او داده بود؟ مطالب ذیل این موضوع را مبهم میکند.)

خسرو خان باز میگوید:

این موسی خان( بابادی مردی محترم ودرستکار بود، و مورد وثوق بختیاری ها بود.) حسینقلی خان به جانکی سرد سیر رفته رستم خان پسر شاهرخ خان حاکم جانکی را مطیع خود کرد، و مالیات آنجا را که رستم خان به حاکم میداد، جزء ابواب جمعی خود کرد. سپس میرزا موسی خان ( بابادی) را گرفت آورد. چغاخور( دستگیر کرد.) .

این موسی خان همیشه دم از دوستی اولاد فرج اله خان (اسماعیل خان ایلخانی بختیاری در دوره حکمرانی سهام الدوله )میزد. چون دختر فرج اله خان زن او بود. بیچاره خیانتی هم بدولت نکرده بود.

 

حسینقلی خان اورا با برادرش رضاقلیخان ایل بیگی به اصفهان فرستاد.، در بین راه پسر موسی خان که از اصفهان به بختیاری می آمد، با کاروان پدر در بند، خود روبرو میشود، آن اجل رسیده را هم رضا قلیخان ایلبگی دستگیر میکند، و به اصفهان میبرد. از قضا شاه با میرزا تقیخان امیر کبیر در اصفهان بودند.بحکم امیر کبیر هر دو را فورا سر زدند. ( هیچ محکمه ای درکار نبود، و هیچ جرمی ثابت نشد، ولی سعایت خان دورکی و نیاز شاه و در بار قاجار به اخذ باج  این جنایت را برای عبرت تاریخ بشریت به یادبود باقی گذاشت ، که بعداً عنوان عدالتخانه یکی از خواسته های اصلی مشروطه خواهان میشود. ( آیا این دو مظلوم بختیاری شایسته آن نیستند، که دراین زمان مجسمه های آنها بعنوان قربانیان عدالتخواهی در میادین شهر های بختیاری نصب شود. ما برای خوش نامی باید از قهرمانان واقعی خود تجلیل کنیم، بدیهی است، اگرما ضد قهرمان را با فریبکاری قهرمان بنامیم، وجدان بیدار مسلمانان و انسانیت را از خود آزرده ایم، و بخاطر خطای خود نباید گله کنیم، که چرا فلان رسانه بیشتر به  ستارخان ، باقر خان و میرزا کوچک خان توجه دارند، واز آنها تجلیل میکنند. ).

 متاسفانه این شیوه بی قانونی بسیاری از بزرگان و محترمین طوایف و اصناف ، ازجمله شخص امیر کبیر، و جعفرقلیخان بهداروندرا بکام مرگ کشاند. جعفر قلی خان در زمانی که کشته شد، بیش از بیست و چند سال بود، که هیچ سمت و مسئولیتی نداشت. و در دوره کهولت و بازنشستگی بسر میبرد.).

خسرو خان میگوید:" شنیدم وقتی حاج ایلخانی( در محل) خان میرزا بود، که ایل بابادی عکاشه آنجا بود، و بایستی بپدر من مالیات بدهند.( زیرا ) جزء دورکی ها بودند. ( ولی) همین موسی خان (بابادی) اورا جواب داد، بقول بختیاریها گلیم را از زیر پایش کشید. این مخالفت موسی خان هم عقده بود، در دل پدرم ( حسینقلی خان دورکی) ".

 ( کشتن بیگناه دوم ، فرزند موسی خان خود دلیل اعتماد بی مورد امیر اتابک به کارناظم کاملاً مستقل خود در بختیاری بود، و کار او خودرائی حسینقلی خان را نشان میدهد. و از طرفی نیاز شاه تازه قاجار را  به باج گیری آشکار میکند.)

چون حامی اصلی حسینقلیخان در این جریانات امیر کبیر بود، خسرو خان میگوید: " پدرم این اواخر افسوس میخورد، ک چرا نوشتجاتیکه از امیر اتابک داشتم، بخانلرمیرزا احتشام الدوله که حاکم لرستان و عربستان بود دادم . اگر نداده بودم، در دربار ناصرالدین شاه مرا بکار میآمد."

 

شاد باشید ومطالب را دنبال کنید.

 

 

 

 


تاریخ : جمعه 16 تير 1391
بازدید : 3031
نویسنده : فریدون عباسی

بهداروند در کتب تاریخی محاصر

بخش نخست

تاریخ نویسی

 اولاد حسینقلیخان

 

 

از بین  اولاد حسینقلیخان دورکی تنها دو تن به تاریخ نگاری علاقمند شدند،  اولی علیقلیخان سرداراسعد است، که با هدف معرفی تاریخ و سرگذشت خانواده خود ، به کمک لسان السلطنه سپهر و چند مترجم ، و نویسنده متن اصلی تاریخ بختیاری را بر اساس نظریه های زمان خود فراهم کرد، و سپس با روایت خود، سرگذشت اجداد و فامیل خود را به آن منضم کرد. این کتاب که اولین کتاب نسبتاً جامع در مورد تاریخ بختیاری در زمان خود بود. با وجودی که ابهامات و نواقص آشکاری داشت، و تا حدودی از نظریات سفارش دهنده جانبداری  میکرد، باید اذعان کرد، که در نوع خود ، از کار برادرش خسرو خان سردار ظفر ارزشمند تر است، با وجود این ، بدلیل بزرگ نمائی خانواده خود که صفحات زیادی را از تاریخ فوق الذکر اشغال کرده بود ،بین مردم ایران بویژه بختیاریها پذیرش گسترده ای نیافت.  از طرفی این خانواده در اوج قدرت ، بخاطرعملکرد منفی خود و اجدادشان ، و بی توجهی به فقر و نابسامانی مردم تحت سلطه خود،  بسادگی بازی را به رضا خان میر پنج باختند، و پس از شکست قطعی از اولین شاه سلسله پهلوی از قدرت رانده شدند، و اولین اثراین شکست،  نشان داد، که این خاندان بر خلاف ادعای خود ، پشتوانه و ریشه حقیقی در بختیاری ندارند. و از آنجا که هدف خاندان پهلوی تضعیف این خاندان بود. سال 1355 شمسی بخش آخر کتاب  که تماماً بزرگنمائی سرگذشت خانواده و اجداد منسوب به سردار اسعد و هدف اصلی او بود، بدلیل اینکه مستند کافی نداشت، در چاپ  مربوط به جشنهای معروف به 2500 ساله حذف شد، وبخش باقی مانده که عمدتاً کار  لسان السلطنه سپهر و مترجمین ونویسندگان دیگر بود، چون مستند به مدارک و شواهد معتبرتری بود، بعنوان یکی از کتب برتر تجدید چاپ شد.

گفته شده است،  علیقلیخان سردار اسعدعلاقه وافری به تنظیم تاریخ بختیاری داشت ، و علاوه بر آن چاپ چند کتاب نیز با همت و کمک مادی و معنوی او انجام شده است. ایجاد امکانات مادی و کمک های معنوی برای ترجمه متون انگلیسی و آلمانی  در باره بختیاری ها نیز کاری در خور ستایش و تمجید ازاو است . علاوه بر آن تعداد زیادی کتاب با همت و کمک مادی او ترجمه و چاپ شده است.

ابهامی که وجود دارد، اینجا است، که کتابهای ترجمه شده او که اغلب ترجمه  تلخیصی  است . کم یاب و یا نایاب است. در نتیجه رفع ابهام از ترجمه برای یک محقق بیطرف به سادگی امکان پذیر نیست ، و گاهی ترجمه های جدیدی که از طرف برخی مترجمین مغرض و وام دار این خانواده بویژه در اوائل انقلاب چاپ شده است، از نظر محتوی بکلی با کار سردار اسعد متفاوت هستند، و گاها چیزی در حد هتاکی به دشمنان این خاندان هستند. ( مثلاً ترجمه دلبخواه مرحوم مهراب امیری فرزند مرحوم قاید علی مکوندی درکتاب" سفرنامه لایارد یا ماجراهای اولیه در ایران" نشر وحید 1367 صفحات 268 تا 270، که باید مشابه کار سردار اسعد باشد، ولی هیچ  شباهتی با  ترجمه مورد تایید سردار اسعد در" تاریخ بختیاری"( در مقاله " رفتن لیارد به دز جعفرقلی خان ) ندارد. و بنظرمیرسد، ایشان همان گفتار مرحوم خسرو خان را بجای ترجمه لیارد تکرار کرده اند؟ بگذریم از حواشی و تفسیر های ایشان که الحق در بی حرمتی به جعفرقلیخان بهداروند سنگ تمام گذاشته اند. شاید اگرآقای مترجم فوق به کمک آقاخان بختیار بختیاریها قائم مقام شرکت نفت سابق در شرکت نفت استخدام نمیشد، و وبورسیه انگلستان نمی شد، ما ترجمه بهتری از ایشان داشتیم.).

 

پسر دیگر حسینقلی خان دورکی که کار خاطره نویسی کرده است، خسرو خان سردار ظفراست.  ولی کار او را نمی توان تارخ نویسی نامید. بلکه او عمدتاً قصد ثبت خاطرات زندگی خود را داشته است، وعلاوه بر آن هدف اصلی او هم بزرگنمائی خانواده خود و انتقامجوئی از دشمنان خود و خانواده خود بوده است.

گفته شده است :" بزرگترین خصیصه و صفت پسندیده ای که میتوان برای او برشمرد همانا تهیه و تنظیم خاطرات زندگی خود وبرخی موضوعات در مقطعی از تاریخ بختیاری است. که برخی از این نوشته ها به روشن شدن حوادث  و وقایع آن دوران کمک میکنند.".

 در باره سردار اسعد گفته اند:" حاج علیقلی خان با پنجاه سوار بختیاری فقط مراقب حفظ جان امین السلطان بودند. پس از عزل اتابک در سال 1321 قمری سردار اسعد به‏ اروپا رفت و مدت زیادی در اروپا خصوصا در پاریس‏ اوقات خود را می‏گذراند(یکی از علت‏های اصلی‏ مسافرت حاج علیقلی خان به فرنگ را به جهت‏ معالجه‏ چشم ذکر کرده اند.)

تولد سردار اسعد در سال 1274 قمری بوده و در نیمه دوم محرم سال 1336 قمری در سن 63 سالگی در حالیکه از هر دو چشم کور و از هر دو پا فلج شده بود درگذشت ،  و در تخت پولاد اصفهان به خاک سپرده شد.وی را از نظر شخصیتی مردی‏ متین،فهمیده،سنگین،عاقل،بردبار،باگذشت، نظر بلند،معارف خواه و مروج چاپ کتب نامبرده اند.

 اما مخالفان سنگین ترین اتهام اورا عضویت در فراماسونی ، کنار زدن و خانه نشین کردن ضرغام السلطنه فاتح اصفهان در جریان جنبش مشروطه، و موافقت ضمنی او با دارزدن شیخ فضل الله نوری و چند مورد دیگر میدانند.

گفته میشود: به دستور وی عده ‏ای از جوانان بختیاری برای‏ تحصیل علم به خارجه روانه شدند.همچنین به تشویق‏ وی کتب زیادی از قبیل سفرنامه‏ های برادران شرلی و تاورنیه و مجلدات کتب آبی انگلیس راجع به ایران‏ ترجمه شد.علاوه بر اینها و مهمتر از همه کتاب«تاریخ‏ بختیاری»به دستور و همت وی تألیف و چاپ شد.".  "تاریخ بختیاری" به دستور حاج علیقلی خان‏ سردار اسعد وتوسط عبد الحسین لسان السلطنه سپهر تالیف و به عبارتی تحریر یافته است.البته علاوه بر تالیف، در قسمت‏های زیادی از کتاب،گزارش‏ها و اطلاعاتی از آثار دیگر و همچنین ترجمه‏ منابع‏ خارجی گنجانده شده است.

بنابراین تألیف کتاب در یک زمان و توسط یک نفر صورت نگرفته است بلکه در اصل تألیف و ترجمه‏ یک‏ گروه 14 نفری از سال 1327 قمری مقارن با سال سوم‏ مشروطیت تا 1333 قمری بوده است:

سردار اسعد بختیاری(مؤلف):همانطور که‏ گذشت این کتاب زیر نظر و به دستور او نگارش یافته و علاوه بر ویرایش و حذف و اضافه‏ قسمت‏هایی از کتاب،بخش‏هایی را هم خود تألیف کرده که در هر قسمت با عبارت«نوشته سردار اسعد»نام او ذکر شده‏ است.خود وی در پایان کتاب چنین نوشته است:«کتاب‏ تاریخ بختیاری را چون به اینجا رسانیدم دیگر حالت‏ نوشتن برایم باقی نماند،سه سال است چشمم نابینا و دست و پایم سست و انحراف مزاج از جاده صحت با خیالاتم مساعدت نمی‏نماید.کتابی که به نظر قارئین‏ می‏رسد هفت سال قبل شروع شد.دو سال اول ملک‏ المورخین مشغول نوشتن بوده،چهار سال به واسطه بروز موانع، متروک افتاد و مجدداً امسال سلطان محمد خان‏ به اتمام بقیهء آن پرداخت.علت آنکه نمره صفحات آن‏ چنانچه رسم است نوشته نشده این است که بعضی از جزوات آن در موقع مراجعت از فرنگستان دیدم که‏ نگارنده مبنی بر مبالغه و اغراق نوشته آن‏ها را برداشتم و سوزاندم و از این جهت تعیین عدّه صفحات ممکن نشد.

آنچه در اینجا ( تاریخ بختیاری) ملاحظه می‏شود قابل کمال اعتماد و اطمینان است.علیقلی بختیاری،به تاریخ شهر رجب‏ المرجب 1333 هـ.ق ساعت 15/1 یکشنبه بعد از ظهر"

 

ما نیز در این مختصر که منظور رفع ابهام از تاریخ بهداروند، و خوانین بهداروند است، با تحقیق  در کار این دو برادر استنباط خود را بر اساس کار این دو بیان خواهیم کرد. بدیهی است، چون کار برادر بزرگتر علیقلیخان سردار اسعد را بسیار منصفانه تر میدانیم ، ودلیلی برای توجه بیشتر به آن نداریم، از آن کمتر سخن خواهیم گفت.

کار های دیگر افراد این خاندان نظیر سرهنگ اوژن ودیگران تا آنجا که من دیده ام ، کم و بیش مشابه کار سرداراسعد هستند. وحتی نقش اعمال نظر شخصی در آنها کم رنگ تر است. ولی کارهای نویسندگان وام دار این خانواده بویژه مرحوم مهراب امیری در مورد جعفرقلیخان بهداروند، کلاً باز تاب ادعاهای سردار ظفر و حتی تند تر از ایشان است. کافی است متن چاپ شده در مقاله رفتن لیارد به دز جعفرقلیخان و متن گفتار لیارد را با مثلاً نوشته مشابه آقای امیری مقایسه کنید تا عمق بی انصافی ایشان را در قلب واقعیتی در پوشش ترجمه مشاهده کنید. البته از انصاف نباید گذشت، که ایشان هم در ترجمه و نوشته های خود مطالب مفیدی را هم در مورد بهداروند ها بما هدیه کرده اند.

 

 

در اینجا به کار خسرو خان سردار ظفر برادر کهتر سردار اسعد میپردازیم ، و برای اینکه نقد ما با دید منفی همراه نباشد، ابتدا از محاسن کار ایشان شروع میکنیم ، بدیهی است، در این مختصر هدف نقد در ارتباط با مطالب و نوشته های نامبرده در باره مردم بهداروند است.

 

با این مقدمه مروری بر کار او میکنیم.

 

برخی نوشته های خسرو خان دورکی پسر حسینقلیخان، که برای ارجاع به منبع از جهت تاریخ بختیاروند ها مفید است. بشرح ذیل است :

 

 

 

 

1- دختر پنجم نجفقلیخان صمصام السلطنه خواهر سوم( امی) چراغلیخان ، زن کلبعلی خان بختیاروند است.   ( به نسبنامه خوانین بهداروند رجوع شود. ایشان ابتدا همسر اسد خان دوم بودند، که همراه برادر خود غلامحسین خان در واقعه بادامک کشته شدند، به مقاله نقش بهداروند ها در جنبش مشروطه مراجعه شود.).

2- دختر دوم علیقلیخان سردار اسعد وخواهر امی جعفرقلیخان سردار اسعد دوم  زن علیرضا خان بختیاروند پسر رحیم خان ارشد الدوله بختیاروند است. ( به مقاله نقش خوانین بهداروند در نهضت مشروطیت ایران رجوع شود).

 3- دختر چهارم خسرو خان سردار ظفر زن یوسف خان عجمی ( بهداروند)است . شوهرش چند سال پیش حاکم جانکی بود. همانجا بمرد. (و) او به برادر شوهرش شوهر کرد.

4- دختر جعفرقلیخان بختیاروند زن ابوالفتح خان بود و حاج چراغلیخان سیف نظام از این دختر است.

5- قاسم خان بختیاروند،( سردار ظفر دائی  او است.؟)، رحیم خان ارشد الدوله بختیار وند، اسدالله خان بختیاروند اسد خان دوم داماد صمصام السلطنه و، نوه اسد خان شیر کش، و برادرانش غلامحسین خان بختیاروند، و کلبعلیخان بختیاروند ( به نسب نامه خوانین بهداروند رجوع شود) و آ رمضان پسر ملاعلی شیرعلی علاءالدین وند و نصرالله خان پسر علیخان بختیاروند ( در جنگ بادامک) حضور داشتند. اسدالله خان بختیاروند (اسدخان دوم نواده اسد خان شیرکش) و برادرش غلامحسین خان دراین جنگ در راه مشروطیت کشته شدند.

5- کشته  های بهداروند در جنگ با نایب حسین کاشی د ر کاشان آعلیمحمد پسر آ خان بابا بختیاروند،( دائی ایشان سردار ظفراست ؟)

6- مادر حاج سلطانعلی خان شهاب السلطنه دختر حسین خان نوه جعفر قلیخان بختیاروند بود.

7-  مادرعلیرضاخان پسر غلام حسین خان سردار محتشم دختر حسینقلیخان پسر بزرگ جعفرقلیخان پسر اسد خان بختیاروند است، علیرضا خان با لقب امیر اکرم داماد ظل السلطان بود.

8- بی بی زینب دختر حاج ایلخانی در ازدواج چهارم خود زن سهراب خان بختیاروند شد. این زن هفت بار شوهر کرده است ، و مشهور ترین شوهر او ضرغام السلطنه بود.

9- اسدالله خان سالارمکرم برادر سلبی ضرغام السلطنه پسر رضا قلی خان ایلبگی ، مادرش دخترجعفرقلیخان بختیاروند بود. یک خواهر امی سلبی هم داشت، که جوان مرگ شد. این دختر زن سلطان محمد خان  بود، و پس از مرگ آن دختر، خواهر امی سلبی دیگرش زن سلطان محمد خان سردار اشجع پسر حاج ایلخانی شد.

10- دختر مصطفی قلیخان زن آقا محمد قلیخان بختیاروند پسر جعفرقلیخان بختیاروند بود.

11-  کشته شدن دادود خان بختیاروند 1243 هجری قمری

12- وفات اسد خان بختیاروند 1234 ( این تاریخ نادرست است، زیرا اسد خان سال 1337 از شاهزاده محمد علیمیرزا دولتشاه جدا شد و به بختیاری بازگشت.و سالها پس از آن زنده بود.).

13- کشته شدن محمود خان بختیاروند در جنگ دره راز 1242 هجری قمری ( برادر داود خان بختیاروند پسران عبدالله خان برادر اسد خان ؟).

14 شبیخون زدن جعفرقلیخان پسر اسد خان  12 محرم 1251 به جعفرقلیخان و کلبعلیخان دورکی و شکست او .

15- کشته شدن جعفرقلیخان بختیاروند پسر اسد خان بحکم حشمت الدوله در بروجرد 1285 هجری قمری.

16- ( پس از عزل حسینقلیخان ایلخانی از سوی سهام الدوله حکمران خوزستان  و انتساب اسماعیل خان از اولاد فرج اله خان به حکومت بختیاری، حسینقلی خان دورکی تصمیم به دور کردن خود و خانواده از ترس انتقام میشود) خسرو خان از قول پدرخود حسینقلی خان ایلخانی سابق میگوید:" ... کس فرستادیم، نزد جعفرقلیخان بختیاروند پسر اسد خان ، که همیشه یاور و کمک مردم کم زور بود، و از وی طلب یاری کرده کمک خواستیم." او پیغام داد:" کار من از شما بد تر است، حکومت بختیاروند را به سردارخان عموزاده ام؟ ( برادرش درست است، نسب نامه دیده شود.م) داده اند.

.

17- چند نفر در بختیاری بودند که خان نبودند، ولی از خوانین  اقتدار و نفوذ آنها بیشتر بود. ...3- آنادعلی راکی برجوئی دائی جعفرقلیخان بختیاروند که درجنگ نه هزار چغاخور کشته شد، و اکنون هم از نژاد راکی بسیار و بیشتر آنها دلاور و بیباک هستند. 4- نامدارخان منجزی بختیاروند که در سرآستان  بدست جعفرقلیخان اسد خان کشته شد. ...

18- حاج عبدالله خان بختیاروند پسر محمود خان بیچاره کش است. او تا چند سال پیش زنده بود و درسفر زیارتی به مشهد در راه خراسان فوت کرد.

19- داستان کشته شدن نجفقلیخان بختیاروند پسر اسدخان بختیاروند ( برادر جعفرقلیخان بختیاروند) بدست زهرابخان محمود صالح و خونخواهی هفت لنگ و چهار لنگ و محاصره قلعه لوط. وقدرت نمائی نامدارخان منجزی در جنگ.

20- ( جنگ دز شهی که تنها یک راه سواره دارد. که آنرا آستانه میگویند، و شکست دورکی ها و بابادی ها از جعفرقلیخان بختیاروند. و چهارلنگ ها)

خسرو خان میگوید:" ... هرچه اموال و حشم ( ازاولاد حبیب اله خان در محاصره دز شهی که در تصرف آنها بجا ) مانده بود ، بغارت رفت. جعفرقلیخان اسد خان ( بخاطر پیروزی) نشاطی داشت، به شاعر بلیوند، گدا علی؟ که صدای خوبی هم داشت، گفت بخوان ! گدا علی بلیوند بهداروند این شعر لری را خواند:

 از شهی تا قله تل نه زینه کشتم      هفلنگ خراو کردم ، چالنگ هشتم

این شعر بطبع خان بهداروند ( بسیار ) گران آمد، ( در اندیشه شد) که چرا بایستی هفت لنگ خراب شود. شبانه سوار شد ، برای (رفتن به) دز ملکان (و ) بخانه خودش رفت. وقتی محاصره ( کنندگان) دیدند، (فرمانده جنگ) جعفرقلیخان رفت. آنها هم ( دست از محاصره دز شهی کشیدند، و) به خانه های خود رفتند. ( پس از رفع محاصره)  شکست خوردگان اولاد حبیب اله خان و بابادی ها به ییلاق رفتند.

21- شاه مراد دالکی بختیاروند که در جنگ منار جعفرقلیخان دورکی ( پدر خسرو خان) را بدون فرمان اربابش ( جعفرقلیخان بختیاروند پسر اسد خان در ماه رمضان درحال روزه کشت . چند سال پس از آن جنگ در اصفهان گرفتارشد، (و) بدست حاکم ( افتاد) سبب چه بود . ندانستم.  کلبعلیخان در آنجا بود. اورا از حاکم ( اصفهان) خریده، آورد چغاخور امرکرد، اورا کشتند، و اورا در آتش بسوختند، و سزای او همین بود.

22- ( آقا زمان و آعلیداد با ابوالفتح خان پسر کلبعلیخان دورکی به جعفرقلیخان بختیاروند پسر اسد خان بختیاروند پناه بردند.

23- زن جعفرقلیخان بختیاروند ستاره خانم دختر کلبعلیخان دورکی بود، درویشخان از ستاره خانم بود. دختر جعفرقلیخان بختیاروند هم زن  ابوالفتح خان پسر کلبعلیخان دورکی بود. حاج چراغلیخان سیف نظام از آن دختر بود.

24- جنگ سرخون یا دو پلان سال 1264 هجری قمری بین ابوالفتح خان پسر کلبعلی خان دورکی  با کمک آعلیداد خدر سهر، با کمک جعفرقلیخان بختیاروند و توشمال خان لر دوست خان بهداروند. بر علیه حسینقلیخان دورکی و شکست حسینقلی خان دورکی از اردوی خان بهداروند بود.

25- شنیده ام وقتی ایل دورکی را مدت یکسال !!؟ به اسد خان بختیاروند داده بودند. مالیات آنها را گرفت....

26- مصطفی خان بختیاروند پسر عجم خان بختیاروند ( در زمان پهلوی اول و والی بودن سردار ظفر در کرمان ) حاکم بم و نرما شیر بود.

27- آقا رحیم ارشد الدوله هم نایب الحکومه دزفول بود.

28- کشته های بهداروند، اردوی سردار اسعد در فتح تهران : اسد خان دوم پسر درویش خان نوه جعفرقلیخان ، اسد خان با برادرش غلامحسین خان، نصراله خان پسر آ علیخان بختیاروند، آرمضان پسر ملا شیرعلی علاءالدین وند بختیاروند، کلبعلی خان پسر دیگر درویشخان برادر اسدخان دوم در این جنگ دو تیر خورد، و زخمی شد.

29-  بنظر میرسد، که طایفه بختیاروند که حالیه آنها را بهداروند میگویند، و یکی از  شعب طایفه هفت لنگ است،  چون مردمان دلیری بودند، و اکنون هم بهمان دلاوری باقی هستند، شاید وقتی رشادت فوق العاده از آنها بروز کرده (است). این ایل بزرگ ( بختیاری ) را به اسم آنها نامیده اند.

30- جنگ کلنچی سال 1227 هجری قمری بین بهداروند ها بریاست اسد خان بختیاروند و دورکی ها بریاست الیاس خان پسر ارشد فرج اله خان برادر حبیب اله خان دورکی روی داد.

31- نرگس خانم دختر رضاقلیخان دورکی که مادرش دختر جعفرقلیخان پسر اسد خان بختیاروند بود، زن حاجی نصراله خان قشقائی بود.

32- محمود خان بختیاروند بقول بختیاریها بیچاره کش  در جنگ دره راز سال 1242 که بین دو طایفه بختیاروند ها و دورکی ها رخداد کشته شد.

33- یکی از خوانین از اولاد شیخ زاهد زاده گیلانی، از اعقاب جهانگیر خان و پسرش خلیل خان  بدست باقر مشهدی چسبان بختیاروند کشته شد.

34- چراغعلیخان پسر بزرگ حبیب اله خان دورکی در جنگ کلنچی به سرداری اسد خان بختیاروند کشته شد.

35- درجنگ کلنچی در سال 1227 هجری قمری بین هفت لنگ ها ،  رئیس بختیاروند ها اسدخان بود ، که در گردی و دلاوری کمتر نظیر داشت. بهداروند ها درمقابل اردوی الیاس خان دورکی ( که از سوی سلسله قاجار حمایت و تجهیز میشد) تاب مقاوت نیاوردند، و ناچار به عقب نشینی شدند... آقا خان بختیاروند با برادرانش داود خان و محمود خان بختیاروند( فرزندان عیدالله خان؟ برادر زادگان اسد خان) گاومیش ها را به آب انداختند، و خود با پوشش گاو میش ها از آب گذشتند. و به اردوی (مجهز ) الیاس خان ( مردانه ) شبیخون زدند، وبیشتر اردوی (الیاس خان را این سه برادر دلاور بختیاروند متلاشی کردند.) و بیشتر مردم اردو گریختند.

36- اسب وزنه اسدخان از اسبهای بسیار اصیل نژاد عرب بود، سینه ای ستبر و یال و کوپالی عجیب داشت، در صورتیکه شکمش باریک و سرو گردن و کمر چنان ظریف و خوش ترکیب بود، که بیننده از دیدن چنین حیوانی سیر نمیشد. علائم مشخصه ای داشت . پیشانی او کشیده و چهار دست و پایش سفید ، و رنگ آن هم میان کرن  و کهر بود. بعلاوه باهنر هم بود. از کوه مثل بز (کوهی) بالا میرفت، ودر سرازیری چون مار بسرعت پائین می آمد، و مسافت زیادی ( هم ) خیز بر میداشت. ( پرش داشت).

37- تفنگ هجی اسد خان بختیاروند که از سوی دولت عثمانی به او داده شده بود، روی تفنگ شعری به زبان ترکی با آب طلا نوشته شده است ، که میرساند، که ( تفنگ ) ساخت دولت عثمانی بوده است، وچون پهلوی چخماق آن کلمه "اسداله الغالب"را نیز با آب طلا بطور وضوح و خوانا نوشته اند. بطوریکه شهرت دارد، معلوم میشود. این تفنگ از طرف دولت عثمانی باسدخان بختیاروند ... داده شده است. اما خصوصیات تفنگ از این قرار است:

طول تفنگ از انتهای قنداق تا نوک لوله 137 سانتیمتر است. طول لوله 98 سانتیمتر (است) ، که بوسیله پنج بست نقره  ( به قنداق)  پیجیده شده (است)، و ته قنداق نیز با یک صفحه نقره یکپارچه ، وسیله میخچه های ظریف بچوب اتصال یافته است. روی قسمتی از لوله و قنداق اشکال ظریفی طلاکوب شده ، و چوب قنداق هم از چوب  بسیار ممتاز و محکم معروف چیت که سابقاً مخصوص قنداق بوده است، ساخته شده ، و با صدفهای ریز و ظریفی روی آن صدفکاری شده است. وزن این تفنگ به تنهائی بالغ بر هفت کیلو، و درحال پر بودن یعنی با سرب و باروت وزنش از ده کیلو متجاوز میشده است. قطر دهانه داخلی لوله ( کالیبر) آن 23 میلیمتر بوده است. در صورتیکه تفنگ های معمول آنزمان قطر دهانه لوله های آنها از 10 الی 15 میلیمتر تجاوز نمیکرده است. در واقع این تفنگ بین شمخال و تفنگ سرپر معمولی بوده و همه کس نمیتوانسته است، آنرا بجای تفنگ معمولی بکار برد.

 

شاد باشید. مطالب را دنبال کنید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


تاریخ : جمعه 2 تير 1391
بازدید : 3069
نویسنده : فریدون عباسی


بمناسبت میلاد منجی عالم حضرت حجت (ع)

 آسارا زل زنن، آفتو اسازن    

asara zele zanen aftu esazen

ستاره ها درخشش میکنند، که آفتاب ها بسازند.


  کُر خووه امام حسن  دنیا ایاهن

kor khoveh emam hasan donya iyahen

پسر خوب امام حسن عسکری(ع) بدنیا می آیند


مندیرت بیدیم بیوو که تی به رهته

mandirt bidim biyaw wo ti be rahte

منتظرت هستیم و چشم به راه تو هست


    شو و رو سیل ونیم ز در دراهه

sho wo ru seyl vanim ze dar derahe

شب و روز چشمان به در است تا بیائی

دیر بیده زیتر بیو ز غیبت گپ  

dir bide zitar biyao ze qibat gap

 غیبت کبرا خیلی دیر شده زودتر تشریف بیاور


   کفر گرهده عالم ز راس وا چپ

kofr gerede alame ze ras wa chap

کفر از چپ و راست جهان را گرفته است


شیعیون اخن ببینن عدل و دادت 

shiayon ekhon bebinen adl o dadet

شیعیان میخواهند عدل و دادگری ترا ببینند


بهداروند منجی زی، چش انتظارت

behdarvand monji zi chash entezart

بهداروندهای در طریقت منجی ( حضرت صاحب زمان) چشم انتظارت هستند.


عید مولود منجی بر شما مبارک باد

 


تاریخ : جمعه 5 خرداد 1391
بازدید : 17857
نویسنده : فریدون عباسی

داستان عشق جعفر قلیخان بختیاروند به بی بی ستاره  به روایت سردار ظفر

 

مقدمتاً باید به خواننده یاد آوری شود، چون این راوی خسرو خان سالار ارفع سابق و سردار ظفر بعدی پسر حسینقلی خان دورکی، که در آخر از القاب گذشته خود تبری جسته اند، در بیان حقایق بسیار جانبدارانه عمل کرده اند، و به تکرار عناوین ناروا و مجرمانه ای که اثبات نشده اند، در حد هتاکی  به خان بختیاروند نسبت داده اند، ومتاسفانه نوشته های او مستندی برای  تمام نشریات مشابه بعدی شده اند. در این متن به رعایت حرمت قلم، این کلمات موهن و اتهامی ایشان  حذف شده اند ، وبرای شناخت بهتر این راوی تنها به یک شعر بختیاری ، که در باره قدرقدرت بودن ایشان سروده شده است بسنده میکنم.

 

قربوو سرت برم سردار ظفر                                  نهیب دا مسلمونی  ره دین کافر

qorbwe saret berom sardar zafar                 nehib da mosalmwe ra din kafar

 

ترجمه به فارسی معیّار: فدای سرت شوم سردار ظفر   نهیب داد مسلمانی ( از ترس او) کافر شد!!! چرا این حاجی مسلمان مخالفین خود را کافر میکرد. ما پاسخی برای آن نیافتیم.

 

خواننده را به بخش اول مقاله " رفتن لیارد به دز اسد خان برای دیدن جعفرقلی خان بختیاروند " جلب میکنم . لیارد سخنان همین شخص را که شایع شده بود. دروغ دانسته است. بنظر میرسد، آنها که سخنان نا درست ایشان را انتشار داده اند، و میدهند، و در نشر این دروغ ها اصرار دارند. باید در کار خود تجدید نظر کنند، و انصاف و اخلاق اسلامی را درنظر داشته باشند. تا بری الذمه شوند.

خسرو خان میگوید:

"کلبعلیخان دختری داشت ، بنام ستاره ،بسیار زیبا و خوش صورت و بدین مناسبت بستاره زلف مخملی معروف شده بود... و شعر زیر را دلیل مدعای خود میدانست.

ستاره زلف مخملی پستون اناری    چی خودت پیدا نداد به بختیاری

(ا شعار دیگری نیز در وصف او میگویند مانند شعرذیل:

ستاره خالک طلا پستوو اناری        چی تو مر پیدا ندا به بختیاری .

setare khalak tela peswe anari   chi to mar pida nada be bakhtiary 

     خالک :نوعی زینت زنانه است ، که بیشتر زنهای عرب با سوراخی در کناره بینی از آن استفاده میکنند.)

 

 آنچه جعفرقلی خان بختیاروند بخواستگاری  ستاره دختر کلبعلی خان میفرستاد. زیر بار نمیرفتند. تا اینکه ... جنگ بین او ( جعفرقلی خان بختیاروند)  با پدر و عموی ستاره ( کلبعلیخان و جعفرقلیخان دورکی)  شروع شد، و معروف است، که ستاره نیز در آن جنگ شرکت داشته و بنفع خانواده پدری همکاری میکرده و برای آنها سرب آب مینموده و گلوله میریخته است ، و با اینکه  مدتها از جریان جنگ گذشته و صلح بر قرار گردیده بوده است. باز هم حاضر نمیشده که بعقد جعفر قلیخان بختیاروند درآید.

روزی جعفرقلیخان بختیاروند شخصی را نزد جعفرقلیخان عموی ستاره فرستاد و او را به دز معروف خود یعنی محل مسکونی خود که همان دز اسد خان باشد. دعوت نمود. یاران و اتباع جعفرقلیخان مخصوصاً برادرش کلبعلی خان از رفتن به دز ممانعت کردند، و بیش از همه پیر مردی از طایفه بابا احمدی که آنجا بود. اصرار داشت، که نرود، و خود را با پای خود بخطر نیاندازد. ولی جعفرقلیخان ( دورکی) که مردی ساده و باصطلاح بی شیله پیله بود. باین حرفها ترتیب اثر نداد، و به آن پیر مرد بابا احمدی قول داد، که زود مراجعت کند، و شامی را که تهیه شده است، با هم صرف نمایند، و پس از آن بطرف دز کذائی که با اقامتگاه آنها فاصله چندانی نداشت. روانه شد.

قبلاً این را هم باید گفت، که جعفرقلیخان بختیاروند با جعفرقلیخان عموی ستاره گذشته از روابط ایلیاتی قرابت سببی دیگری هم داشت. باین شرح:

موقعی که حبیب اله خان پدر جعفرقلیخان در طهران  (بود.)بطوریکه داستانش قبلاً گذشت. بعنوان گروگان زندگی میکرد. اسد خان بختیاروند پدر جعفرقلیخان مورد بحث هم  با علی صالح خان  بختیاروند درتهران تحت نظر بودند.( اسد خان از طایفه علاءالدین وند بود، و علی صالح خان از طائفه عالی جمالی و هردو (طایفه) از ایل بختیاروند بودند.)

روزیکه دختران علی صالح خان بنام شاهیجان و ماهیجان برای تماشای تعزیه به تکیه دولت رفته بودند. فتحعلی شاه در آنجا شاهیجان را از زیر چادر سیاهی که بسر داشت .، می بیند، و طالب او میشود. پس از آنکه از هویت دختر جویا میگردد. از او خواستگاری میکند، ولی پدرش نمیدهد، و بهمین مناسبت اورا که نامش شاهیجان بوده است، شاه پسند نام نهاده اند، و برای بهانه اظهار نمودند، که معقوده جعفرقلیخان پسر حبیب اله خان است ، و روی همین اصل فوری دختر را در تهران بعقد جعفرقلیخان دورکی در میآورند... بنا براین، جعفرقلیخان پسر حبیب اله خان داماد ایل بختیاروند بود... بهر حال جعفر قلیخان بختیاروند نقشه خوبی کشیده بود. چون میدانست ، کلبعلی خان علاقه زیادی به برادرش دارد.  وجود جعفرقلیخان دورکی را که باین حیله بمحل خود کشانیده بود، مغتنم شمرد، و بکلبعلی خان پیغام داد، که اگر به برادرت علاقه مندی ، باید هرچه زود تر عقد نامه ستاره دخترت را برای من بفرستی ، و گرنه  اورا تا عمر دارد. در دز نگاه خواهم داشت. کلبعلیخان که منتظر چنین پیامی بود، و از طرفی هم با هیچ قوه و قدرتی نمیتوانست، بآن دز مستحکم دست یابد، و برادر را نجات دهد. ناچار شد ، بتقاضای او تن در دهد، و دختر خود را بعقد او در آورد. همینکه جعفرقلیخان بعلت موافقت کلبعلیخان آزاد شد، و پیش برادر برگشت، و چشمش بآن پیر مرد بابا احمدی افتاد، خنده ای کرد، وگفت . دیدی شام را تنها خوردی ، و منتظر نشدی ، تا من برگردم . پیر مرد در جواب گفت: "ای خان بخدا تا تو دارای این عقل و باین سادگی هستی، قول میدهم، (من ) از این شام ها زیاد بخورم.".

 

خلاصه جعفرقلیخان پسر حبیب اله خان مردی خداشناس و پرهیز گار و بسیار ساده و صاف بود. در صورتیکه هم اسم او جعفرقلیخان پسر اسد خان درست نقطه مقابل او بود. یعنی آئین درستی نداشت، وبسکه ... میکرد، مشهور بجعفرقلیخان ... شده بود، و بالاخره هم همین جعفرقلیخان ... ، جعفرقلیخان پسر حبیب اله خان را درجنگی که بین آنها در سال 1252هجری واقع شد. در محلی معروف به دو رگه منار ( درمیانکوه بختیاری) درحالیکه بنماز ایستاده بود. ( جای دیگر گفته است، درحالیکه روزه بود.) بقتل رسانید.

( تذکر: اگر تاریخ کشته شدن جعفر قلیخان دورکی  به روایت خسرو خان بختیار بختیاریها  یعنی سال 1252 هجری قمری درست باشد ، این تاریخ دو سال پس از بقدرت رسیدن جعفرقلیخان بهداروند است، و خان بهداروند در این سال جوانی حدود 23 ساله بوده است. و ادعای مدعیان که میگویند، او در سن پیری عاشق بی بی ستاره شده است، بی اساس است .م )

( تذکر دیگر: شاعر بختیاری از قول جعفرقلیخان دورکی قاتل اورا معرفی میکند.

 دو رگی رگه منار مردم زسرما       سرومه ز پشت بری چپ کور گرما

do ragi rage monar mordom ze sarma         sarome ze posht bori chapkore garma

ترجمه به فارسی معیّار:  ( در) دو راهی راه  (کوه) منار از سرما هلاک شدم    سرم را ( مردی) لوچ از طایفه "گرما" از پشت برید.

دراین جنگ خان بهداروند حضور نداشت. و این هم دروغی دیگر از خسرو خان است.

 

"جعفرقلیخان بختیاروند که... مردی ... و عیاش بود، از دیر زمانی عاشق دلباخته این دختر شده بود، و آنچه خواستگاری از او میکرد، موافقت نمیکردند. ولی بالاخره برای آنکه اختلافات ایلی هم تا حدی رفع شود، ناچار شدند، اورا بعقد جعفر قلیخان مذکور در آورند."

( این جملات اخیر نیز با داستان بالا و رفتن جعفرقلیخان دورکی به قلعه خان بهداروند هم خوانی ندارد. م).

 

ما به یاری خدا در آینده کتاب خاطرات ایشان را به نقد خواهیم کشید. در زیر برای مقایسه  داستان عاشق شدن جعفرقلیخان بختیار وند به بی بی ستاره " سوگلی بعدی" ایشان ، داستان را از زبان راوی بختیاری " کیخاوند" بازگو میکنیم.

 

داستان بی بی ستاره و ارتباط آن با جنگ شوخین

 

کیخاوند راوی بختیاری میگوید: علت جنگ شوخین ( بمعنی شبیخون) این بوده است، که ابتداً  شخصی بنام    آ ایمان  تاته رضا قلیخان دورکی ، که ازسوی مادر رضا قلیخان عموی او میشد، بقصد گردش وارد طایفه اسیوند میشود. و از آنجا گردش کنان به محلهای "چیتی " ، "برافتو" و قلعه "مشتری"  میرود. و در آخر سری به دز جعفرقلیخان  بختیار وند میزند، و مورد پذیرائی خان بهداروند قرار میگیرد، و پس از چند روز پذیرائی ازسوی خان بهداروند، قصد برگشت دارد. ولی جعفرقلیخان بختیاروند مانع بازگشت او میشود. از او میخواهد، به کلبعلی خان  پدر بی بی ستاره نامه بنویسد، و به او بگوید، یا بی بی ستاره دختر خود را بعقد جعفر قلیخان  بختیار وند در آورد، یا برگشت آ ایمان از دز محال است. او ( آ ایمان) ناچار به برادرامی خود کلبعلیخان نامه نوشت ،  و استمداد خواست . او به برادرنوشت : این مرد ... این  میزبان مرا خواهد کشت، مگر اینکه ستاره را به عقد او در آورید. کلبعلی خان هم بخاطر برادر امی خود، ناچار شد دختر خود را برای خان بهداروند عقد کند، و نزد او بفرستد، تا برادر خود را نجات دهد.  ولی این کار باعث سر آغاز دشمنی دو خانواده شد، و آتش جنگهای بهداروند و دورکی در زمان جعفر قلیخان بهداروند از همینجا شعله ور شد.

یک سال نگذشت بی بی ستاره پسری بدنیا آورد.  این مسئله میتوانست، موجب رفع کدورت بین این دو خانواده گردد، ولی اشتباه دیگر خان بهداروند این بود، که بخاطر تحقیر پدر زن خود نام این طفل معصوم را نامی موهن " زور آباد" نهاد.  دشمنی بین داماد و پدر زن تا دو سالگی " زور آباد" ادامه داشت، در این زمان خان دورکی برای اعاده حیثیت خود، نقشه فراری دادن بی بی ستاره را از دز اسد خان و از دست جعفرقلیخان بختیاروند پسر اسد خان  میکشید. خان دورکی پس از مشورت با مشاورین خود، به گفته راوی دو تن را به نام های آسلطان گندلی معروف به " گاله گپ" ( کسی که صدای نعره مانند دارد) بابای آغلامخسین گندلی ، و دیگری بابای راوی " سلطانعلی کیخاوندی"  را احضار کرد، و از آنها خواست به هر ترتیبی که صلاح بدانند، ستاره را از چنگ جعفرقلیخان بختیاروند رها کنند.  زن کیخاوندی که مادر سلطانعلی بابای راوی باشد کچی ( عمه)  آحسین توشمال زراسوند بود. او گفت چاره این کار این است، که من گلنسا را که با بی بی ستاره خواهر خوانده است، بعنوان میهمانی نزد بی بی ستاره بفرستم ، تا او را برای فرار از دز همراه و موافق خود کنند، و با او قرار بگذارند ، تا شبانه او را فراری دهند، و الا با زور حریف جعفر قلیخان بختیار وند نیستیم. گلنسا به میهمانی نزد ستاره میرود، و پس از صحبت با او و جلب موافقت ستاره که میخواست بخاطر پدر همراهی کند. قرارمحل کار را نزدیک چشمه " پلینه" گذاشتند. این چشمه زیر نردبان چوبی هفده پله دز اسد خان است. گلنسا زمان انجام کار را با بی بی ستاره و مردانی که قرار بود ، او را فراری دهند، به آنها اطلاع داد. قرار شد، دو تن مامورین پدر بی بی ستاره در وقت موعود اسب بیاروند، و اورا سوار کرده به خانه پدر ببرند. این نقشه فرار بوسیله هفت سوار دورکی از جمله آسلطان گاله گپ ، و کیخاوندی با موفقیت انجام شد. بی بی ستاره در زمان موعود به کلفت خود دستور داد، برای "دس به او das be aw  یا صرا sara ( اصطلاحاتی که بختیاری ها برای دستشوئی و توالت استفاده میکنند.) آفتابه حاضر کند، و سپس ستاره به این بهانه به وعده گاه میرود، و او را فرار میدهند.

گاله گپ که صدائی نعره مانند داشت، پس از آنکه از منطقه خطر دور میشوند. فریاد میزند:" های های جعفرقلیخان ستاره را فراری دادیم اگر می توانی بیا او را پس بگیر!" تلاش سواران جعفرقلیخان برای برگرداندن ستاره بی نتیجه بود. و بی بی ستاره به جای امن رسیده بود. پس از چندی که گذشت فرزند کوچک بی بی ستاره از دوری مادر بی تابی میکرد .  به این علت برای کلبعلیخان پیغام فرستادند، که اگر بی بی ستاره باز نمیگردد، اجازه دهد، فرزند خرد سالش " زور آباد" نزد مادرش آورده شود. کلبعلیخان دورکی نیز موافقت کرد، که طفل به مادر ملحق شود، و نزد مادرش برده شود. پس از اجازه پدر ستاره چند سوار بختیاروند کودک را به خانه پدر ستاره بردند، هم زمان با ورود سواران همراه با بچه ، و تحویل بچه به مادر، کلبعلی خان که از شکار برگشته بود، فرا میرسد، و از ستاره میپرسد، نام بچه چیست ؟  ستاره سر بزیر مینهد و سخنی نمی گوید. پدر که گوئی از پیش نام او رامیدانست، با تغییرو خشم از دختر نام او را مجدداً سوال میکند، و دختر ناچار نام او را بر زبان می آورد. سخن دختر آتش قهر پدر را بر می انگیزد، و پای بچه را که هنوز در بغل سواران خان بهداروند است، گرفته او را بلند کرده و با خشم تمام به زمین میکوبد ، و بچه را در دم میکشد.

کشتن بچه خان بهداروند، از سوی کلبعلیخان دورکی آتش فتنه را بین دو خانواده و بتبع آن بین دو ایل بهداروند و دورکی شعله ور میکند، و کینه را بلند میکند، و باعث اصلی تشدید دشمنی میشود. واین دشمنی ادامه می یابد، تا به اولین جنگ این دو طایفه بنام  جنگ شوخین منجر میشود. پس از کشته شدن زور آباد تا زمان جنگ شوخین این دو طایفه همواره در آماده باش کامل و کمین یکدیگر بودند.

اختلافات کلبعلی خان دورکی با برادر زادگان خود حسینقلیخان، رضاقلی خان و امامقلیخان فرزندان جعفرقلیخان دورکی و صدماتی که از آنها دید، راه روی آوری و آشتی با داماد خود خان بهداروند، و فرستادن بی بی ستاره نزد شوهرش را باز کرد ، وکار به آنجا کشید، که برای رفع دشمنی مجدداً بی بی ستاره را نزد جعفرقلیخان بختیاری شوهرش فرستادند. فرزند بعدی بی بی ستاره از خان بختیاروند، درویش خان است، که او نیز به افتخار کلبعلیخان دورکی پدر مادرخود نام اولین فرزند خود را کلبعلیخان نهاد. پس از به قدرت رسیدن خوانین دورکی اولاد کلبعلیخان بختیاروند بکمک اقوام مادری رئیس طایفه بهداروند شدند، هر چند نقشی در هدایت طایفه نداشتند، و در اصل خوانین دورکی علیرغم میل باطنی طوایف بهداروند گاها این نقش را عهده دار بودند.

 

با وجود این، ورود بی بی ستاره هم مصادف با جنگهای بین حسینقلیخان و کلبعلیخان دورکی شد، و این بار هم جعفر قلیخان بختیار وند به هواداری پدر زن خود وارد جنگ شد.

در مورد جنگ شوخین راوی میگوید: مردی بنام آبابا از طایفه گرما بوسیله خان بهداروند در طایفه دورکی جاسوسی میکرد. او محل و زمان  مناسب حمله به دورکی ها را به بهداروند ها اطلاع داده بود.

شاعر بختیاری این مضمون را در اشعار ذیل در باره جاسوس فوق چنین بیان میکند:

 

آباوانه بگوهین پیر وراجه     قرار شوخین دا به قله خواجه

a bawane begohin pire weraje   qarar shokhine da be qale khaje

ترجمه بفارسی معیار: به آقا بابا بگوئید ( خیانت کردی) ای پیر دهن لق  ( که) قرار شبیخون را در قلعه خواجه به دشمن دادی

آباوانه بگوهین پیر دو دندون    قرار شوخین دا به او ما خون

پیر دو دندون= پیر مرد دو دندان دار      به او ماخون = "آب ماخون aw makhon"  نام چشمه ای در محل قلعه لیت مشتری است.

 

درانتها از نوشته لیارد در ترجمه آن در تاریخ بختیاری سال 1355 چنین فهمیده میشود، که پس از بازگشت مجددً بی بی ستاره نزد همسرش دیگرهیچگاه بین آنها اختلافی رخ نداد، و او به گفته لیارد سوگلی زنان خان بختیاروند بود.

 شاد باشید مطالب را دنبال کنید.

 



:: برچسب‌ها: روایت خسرو خان دورکی , روایت کیخاوندی , گاله گپ , بی بی ستاره ,
تاریخ : جمعه 11 فروردين 1391
بازدید : 28123
نویسنده : فریدون عباسی

 

دودمان خوانین بهدار وند
(تذکر: تکمیل وتصحیح نسبنامه نیاز به کمک این خاندان و سایرین دارد!علامت سوال بعد از نام اشخاص نشانه ابهام در درستی اسم وخصوصیات فرد یا جایگاهش در نسب نامه است.)
طهماسب قلی خان جد هفتم جعفرقلی خان بختیاری (دورهصفویه؟)
|
؟
.
.
شاهمراد خان سایراولاد وهمسر ؟
|
حیدرخان( پهلوان اصفهان؟ در زمان پایتختی)
|
---------------------------
|                                 |
اسدالله میرزا عبدالله خان (خاندان ؟)
سایر اولاد وهمسر، حیدر خان؟
 
اسدخان( اسد خان شیرکش)
|
جعفرقلی خان2------- سردارخان3  -------- یاور خان4(؟) -----نجف قلیخان 1درویشخان خان6؟محمد قلیخان 5-----


جعفرقلی خان1 (سایر اولاد وهمسران)
|
حسینقلی خان11------------- حاج عباسقلیخان12------------ مرتضی قلی خان13
 
حسینقلی خان 11
|
امیرقلی خان111---------- نجف قلی خان112
111- اولاد پسری امیر قلی خان - آموسی 1111- آحسن 1112- آپرویز1113- آخسرو1114- آجعفرقلی1115
با فامیل امیری
همسر-؟
اولاد دختری - ؟
112- اولاد پسری نجف قلی خان - حیاتقلی خان1121- حاج امامقلی خان1122- آمیرزا قلی1123- آمیرزآقا1124- آفتحعلی 1125- آلطفعلی 1126 با فامیل امیربختیاروند.
اولاد دختری؟
 
حاج عباسقلی خان 12 همسر بی بی فلک ناز
|
مهدیقلی خان121---------علیقلی خان 122
121- اولاد مهدیقلی خان- یک پسر آمحمد علی 1211
همسر بی بی حسنی
اولاد - دختر- بی بی گوهر( کریمی)
122- اولاد علیقلی خان- تنها یک کودک عباسقلی خان که در کودکی فوت کرد.
1121اولاد پسرآمحمد علی = امیر- فریدون - غلامرضا- محمد رضا- فرهاد
و یک دختر- دنیا . همگی با فامیل عباسی.
 
مرتضی قلی خان13
|
؟
یاور خان2
|
-----------------------------
رضاقلی خان 21 چراغعلی خان22
 
اولاد پسری رضاقلی خان 21 = آحسن 211، آحسین 212(؟) ، آمنوچهر 213 ، آاردشیر214، آعلی 215، تورج 216 همگی با فامیل یاوری
اولاد دختر؟
همسر؟
اولاد پسری چراغعلی خان 22= آعلی اکبر، آمرید، آهوشنگ همگی با فامیل یاوری
اولاد دختر؟
همسر ؟


سردارخان 3
|
---------------------------------------
محمد رضا خان 31               علیرضا خان32
اولاد پسری محمد رضا خان 31= آقربانعلی 311، آمهرعلی 312
همسر؟
اولاد دختر= بی بی حسنی 313 ، ؟
اولاد پسری آقربانعلی311 = محمود 3111، با فامیل اسدی
اولاد پسری آمهرعلی312= محمد 3121 با فامیل اسدی
همسر ؟ ، دختر؟
اولادپسر علیرضاخان 32= امان الله خان 321، آغریب322، عزیزالله خان323، آرمضان324
همسر؟،
دختر؟
اولاد پسری امان الله خان321؟ ، همسر ؟ اولاد دختری؟
اولاد پسری آغریب322= آناصر3221، آفیروز3222
اولاد دختری - شهناز3223 همسر، دنیا و ؟
( اطلاعات سایر اولاد علیرضا خان در حال تهیه است)
محمدقلی خان 4؟
|
؟
( در مورد جایگاه درویش خان باوجودیکه دو منبع معتبر اورا فرزند جعفرقلی خان از بی بی ستاره دختر کلبعلی خان دورکی شناخته اند، ولی سندی در دست است، که به تایید عین الدوله نخست وزیر وقت رسیده است، ومحتوای سند نشان میدهد، که اولاد پسر جعفر قلی خان عبارتند از حسینقلی خان پسر بزرگ، عباسقلی خان پسر میانی و مرتضی قلی خان پسر کوچک ، است.
در زیر متن سند و حواشی آن آورده میشود.
قربان خاک پای مبارک شویم
عرض چاکران جان نثاربراین است ، جمعی هستیم اولاد مرحوم جعفرقلیخان بختیاری مواجب از دیوان اعلی (اعلا) داریم شش سال قبل حسینقلیخان پسر بزرگ جعفرقلیخان مرحوم شد ثلث اورا دیوان اعلی قطع فرمودند اولاد حسینقلیخان میگویند این مبلغ که قطع شده از جمیع اولاد جعفرقلیخان باید کسر شود. استدعا داریم امر بفرمائید حق باقی ورثه را بدهند مبلغی که کسر شده از اولاد مرحوم حسینقلیخان که پسر بزرگ جعفرقلیخان بوده کسر نمایند که ستم نیز یکی بود چون مواجب او کلی است وسایر ورثه جزئی است مهدیقلیخان ( نوه جعفرقلیخان) پسرعباسقلیخان مرتضی قلیخان پسر جعفرقلیخان بختیاری ( اثر مهر ورثه به رسم گذشته در ظهر نامه پشت اسم آنها است. در حاشیه راست همین نام عین الدوله مرقوم داشته اند : ثلث ازهمان مواجب حسینقلیخان که فوت شده باید کسر شوداز مال سایر ورثه مرحوم جعفرقلیخان ابدا نباید کسر شود. شهر رمضان 1317 (نقش مهر عین الدوله در ظهر نوشته است.
 
تصویر دستور عین الدوله نخست وزیر وقت
 
نام اولاد جعفرقلیخان بختیاری که به تائیید عین الدوله صدر اعظم وقت رسیده است. 
 
 
 
درویش خان5
|
-------------------------------------------------------
اولاد پسری درویش خان 5 = اسد خان دوم51، غلامحسین خان 52، کلبعلی خان 53، آمصطفی 54،آقباد55،آکریم56؟، آسلطانعلی57،آسلطان محمد58،آمهراب59
اولاد اسدخان دوم 51 ؟ همسر؟
اولاد غلامحسین خان 52؟ همسر؟
اولاد کلبعلی خان 53 = آعلی مراد531، حاج محمدقلی خان 532، علی مردان خان 533، ابراهیم خان ( معروف به حجی خان) 534، امیرحسین خان 535،
اولاد آمصطفی54 = آحسنعلی، اولاد دختری ؟ همسر؟
اولاد آقباد 55 = آخیرگرد ( معروف به آدرویش) 551، آکریم552، آرحیم 553، آنادر554،
همسر؟ اولاد دختر؟
اولاد آکریم 56؟ همسر؟
اولاد آسلطانعلی 57 = آماشاالله 571، آنورعلی 572، آ اصلان 573
اولاد آسلطان محمد 58 = آسلطان حسین ( شهیر به آشهول) 581، سایر اولاد؟ همسر ؟
اولاد آمهراب 58 = آمحمد 581، آصفر 582، آ مجید583 ، آحمید 584
اولاد دختری ؟ هسمر؟ ( آمهراب دلاوری ازدود مان اسد خان که داستان های پهلوانی او زبانزد عام بود ، وتکرار شجاعت های اسد خان شیر کش را بخاطر می آورد ، شایسته معرفی بیشتر است ، امید است، با کمک فرزندان فرهیخته او این زبا نزد ها جمع آوری ونشر شود. ).
این نسب نامه و سایر مطالب درج شده، در موارد متعددی کمبود دارند، برخی از اقوام هم طایفه ای های ما مهاجرت های تاریخی داشته اند ، و درشیراز، فارس ،بوشهر، برخی بنادرخلیج فارس ، خراسان، افغانستان وسایر کشورهای جهان پراکنده اند، وبرخی ارتباط خود را با طایفه در نسل های بعد از یاد برده اند.نظیربرخی اقوام لیراوی ، بندر دیلم ، گویش لیراوی با زبان طایفه ما همسان است . کلمه لیراوی lirawi از دو جزء ler بمعنی" گشتن" و aw بمعنی "آب" با "ی" نسبت" بمعنی "آب نورد، دریا نورد " است . وبنظر میرسد این مردم مانند عشایر ایرانی از گذشته های بسیار دورعلاوه بر زندگی اقتصادی وتامین معیشت از طریق دریا وصیادی، دریا نوردان نیرو های نظامی پیش از تاریخ ود وره های هخامنشی و ساسانی و بعد از آن بوده اند. و در موارد عادی شغل ماهی گیری و صیادی را حتی در دوره مهاجرت در شامات داشته اند. سومری ها رودخانه ها رامانند بختیاری ها و شوشتری ها مثلاً” "آ پراتو" بمعنی آب فرات یعنی رود خانه فرات مینامند، وشوشتری ها رود خانه گرگر را "اُ گرگر" یعنی رود خانه گرگر مینامند. سومری ها در یا را "آآ" یا" آبا" یعنی آب ها مینامند)، و برخی کوچ مجدد کرده اند ، نظیر طایفه عقیل که اکنون جایگاه گذشته آنها بنام عقیلی در بیست کیلومتری شوشتر بنام آنها است.. ازکتاب "شرفنامه بدلیسی" در صفحات 107و109 تاریخ بختیاری چاپ 1355 شرکت افست، طایفه بهداروند، بختیاروند را یکی از صد طایفه ای ذکر میکند، که با حمایت محمد خورشید وزیر، نصرالدین محمد حاکم لربزرگ( بختیاری) از سلسله بدر حدود اوائل سال 500هجری از شامات : لبنان غربی وسوریه فعلی( از شهرها و قلاع شیعه اسماعیلیه) با طایفه بختیاری ( بختیاروند) ،طایفه بیدانیان ( بیداروند؟) ، خانواده های انبوه عقیلی اولاد عقیل ابن ابو طالب وهاشمی از نسل هاشم بن عبد مناف ، جوانکی( جانکی) ، کمانکشی ، کوی ، بیت وند ( بتوند) ، راکی، هرونی (هارونی ) بندانی ، اشترکی ( استرکی) ، لیراوی ، مماسنی ( ممسنی) وغیره ، وارد بختیاری وکهگلویه فعلی میشوند، ودر سال 575هجری ، با شروع حکومت" نصّرت الدین هزار اسب" با گویش محلی " asv ، asm یاasf " (بمعنی اسب) فرزند ابو طاهر دومین حاکم لایق و کاردان خانواده فضلویه سلسله دوم حکام بختیاری رونق میگیرد ،حکام فضلویه خود از همان صد طایفه بالا بودند ،و با حمایت همین صد طایفه جانشین خانواده" بدر" شدند . نام بختیاری که به احتمال بسیار برگرفته از طایفه بختیاری یا(بختیار وند ؟)است، و احتمال دارد طایفه بهداروند در دوره پادشاهی عزالدوله بختیار(یکی از شاهان دیلمی ) و فرزندانش ازطوایف حامی آنها بوده اند ، که پس از اضمحلال قدرت خاندان بختیار بدلائل مختلف ناچار به مهاجرات شده اند ، وهمراه خود بسیاری از اولاد عزالدوله بختیار را برای دور نگهداشتن آنها از گزند ، سایراولاد آل بویه و دیلمیان وترک ها با خود برده اند. پس از بازگشت به ایران و بختیاری ، نام یکی ازاین صد طایفه که بختیاری است ، به اعتبار نام عزالدوله بختیار که بنظر نام نیکی در بختیاری بوده است ، و بخاطر همراهی مردم لرمنطقه تحت حکومت " هزار اسب" فضلویه که خود از طایفه بختیار وند نبوده است، ، درتاریخ پدیدار میشود. همانطور که دربالا گفته شد ، تکمیل این نسب نامه ، وتاریخ این طایفه به یاری اقوام و دیگران نیازمنداست. بویژه در مورد کمبود ها نظیر شاخه خوانین محمودی ، ارشدی درود، فارسان و اولاد عجم خان، برادران اسد خان مانند عبدالله خان و غیره ، و نقش موثر ( خان بزرگ) حج ممقلی خان 532 و امیر حسین خان و منوچهر خان اولاد رضاقلی خان یاوری وتلاش آنها در بازسازی حیات مجدد طایفه بهداروند شایان توجه است.

تاریخ : جمعه 11 فروردين 1391
بازدید : 7463
نویسنده : فریدون عباسی

 

مختصری از تاریخ بختیاری در دوره هخامنشی
خاندان شاهان هخامنشی همانگونه که در تواریخ ذکر شده است، حدود چند سال پس از ورودشان به ایران ، به دعوت شاهان ایلامی میانه که حکومتی در حال فروپاشی بود، به منطقه تحت تسلط آنها  به مرکزیت بختیاری کنونی فراخوانده شدند، و ایلامی ها بمنظور استفاده ازنیروی تازه نفس جنگی آنها در مقابل تهاجم اقوام سامی آشوری به آنها زمین و مرتع دادند،این اقوام که عشایری کوچرو بودند، دو هنر دیگر نیز داشتند، یکی پرورش اسب، و دیگری باغ داری بود ، احتمالاً نام " پارس، پارسه ، پرشین، پرچین وکلمه پرزین در بختیاری مربوط به حصارهای گیاهی یا حصیری است، که آنها بدور باغ های خود میکشیدند. و امروزه پرچین نامیده میشود. چون بوته های احتمالاً چوب گزی که بشکل پر مرغ بودند ، برای حصار استفاده میشد. آنرا پرچین " چیدن پر " یا به گویش بختیاری " پر زین" بمعنی " پر زنان ، یا پر نشانان" می نامیدند، ونام آنها که در اصل اقوام "آریائی " اریه، هریه  نامیده میشدند، د رمنطقه بنام پارسه وپرشین، برزین و غیره از سوی بومیان نامگذاری و باقی ماند.  پس از صد سال استقرار این قوم در بختیاری " کورش دوم" یا کورش انشانی یکی از مفاخر تاریخ ایران و بشریت ، در بختیاری شاه میشود، وبعد از کمبوجیه  داریوش اول هخامنشی از شاخه ای دیگر از این خاندان که به تازگی به ایران آمده بودند، و از فرماندهان  نظامی کمبوجیه در لشکر کشی به مصر بود، به یاری هفت خاندان پارسی شاه میشود . در کتیبه های داریوش نام این هفت خاندان آورده میشود، و در وصیت او به بازماندگان خود توصیه میشود ، که این هفت خاندان برای همیشه از سوی شاهان پس از او حمایت شوند.بطور قطع در سرزمین های لر،  بختیاری و فارس ، حکومت گران آن دردوره هخامنشی میباید یا از بین شاهان و شاهزادگان هخامنشی برگزیده می شدند، یا بوسیله همین هفت خانواده آریائی فرمانروائی میگردیدند. دلائل زیادی نشان میدهد ، که حداقل در اواخر سلسله هخامنشی "سورنا "سردار ایرانی که احتمالاً یکی از افراد این خاندان ها است، و شاید از طایفه " پارت" یا اشکانیان بعدی است. و او به احتمال بسیارحاکم بختیاری و لر بوده است.
و همین خاندان پس از سالهای طولانی حکومت جانشینان اسکندربنام" سلوکی ها" در بختیاری که احتمالاً خود بخشی از نیروهای نظامی آنها بوده اند، و شیوه جدیدی از جنگ های دنیای باستان را بصورت جنگ و گریز با اسب و تیر اندازی با کمان در حالت تاخت تاز با اسب ابداع کرده بودند، سر برآورده ، و حکومت اشکانیان را ایجاد میکنند. ما در تاریخ طبری مشاهده میکنیم، هنگامی که با خیانت یکی از مردم شهر شوشتر وبه راهنمائی او از طریق آب رودخانه کارون سپاهیان خلیفه دوم وارد قلعه سلاسل میشوند، و قصد دستگیری هرمزان را دارند، او که به تنهائی در محاصره قرار دارد، به آنها میگوید:" صد تیر در ترکش دارم و شمامیدانید ، تیر من به خطا نمی رود ، بسیاری از شما در این جنگ کشته شده اند اگر نمی خواهید ، برای کشتن من صد تن دیگر را هم به کشتن دهید، مرا نزد خلیفه برید، تا او در باره من داوری کند." آنان این رای را پذیرفتند و او را اسیر کردند.
ما از طریق تاریخ طبری، تاریخ کامل ابن اثیر و بسیاری تواریخ دیگر که مرجع آنها همین دو تاریخ است ، در می یابیم ، که خاندان هرمزان که یکی از همین هفت خاندان پارسی بود ، و بدلیل کمک و  یاوری که به اردشیر بابکان در بدست گرفتن شاهی ایران و تشکیل سلسله ساسانی  کردند،در تمام دوره سلطنت دودمان ساسانی حکومت خوزستان، لرستان و بختیاری  را در دست داشته اند.
حمدالله مستوفی ص251بنقل از تارخ وجغرافیای خوزستان  چاپ 1331 امیر کبیر ص139نوشته محمد علی امام شوشتری میگوید": در روزگار ساسانیان این دو قسمت( پشتکوه و پیشکوه ،لرستان وایلام فعلی) همیشه در دست یکنفر فرماندار بود، که از خاندان هرمزان معروف انتخاب میشد، واین خاندان از مردم مهرگان ویکی از هفت خانواده ای بوده، که در تاسیس سلطنت ساسانیان باردشیر بابکان کمک کرده بودند، وآخرین فرد این خاندان همان هرمزان است. که بدست لشکر اسلام اسیر شد . " فتح قسمت شمالی ماسبذان( لرستان فعلی) و شکست پسر هرمزان در سال شانزدهم هجری بود، ولی فتح قسمت جنوبی( مهرگان قذق یا مهرگان کوچک  ایلام فعلی)بدون جنگ رویداد و به تصرف لشکر اسلام در آمد. ولی اسارت هرمزان در سال بیست ویکم هجری قمری در شوشتر اتفاق افتاد.از مهرگان بنام " مهرگان قذق" بمعنی مهرگان کوچک" نام میبرند ، که احتمالاً قذق معرب کلمه شوشتری " کُچُک" بمعنی کوچک است.
 
تاریخ مختصر بختیاری پس از اسلام
در اینجا و در بسیاری منابع دیگر بختیاری ها و لر ها را کُرد مینامند و حتی دهکرد یا شهر کرد فعلی را بنام کرد ها نامیده اند. در صورتی که این محل ابتدا ییلاق خوانین بهداروند بود، و نام آنجا نیز از قدیم به اعتبار نام اقوامی که بنام کُرد از شامات در حدود هزار سال پیش مهاجرت کرده بودند، ده کرد نامیده شد. کلمه کرُد معنی گله دار و چوپان را دارد، وهنوز هم در اطراف تهران( قصران) وبسیاری مکانهای دیگر با این مفهوم و بدون ارتباط با مردم کرد، استفاده میشود."کپنک" یا روپوش نمدین چوپانان بختیاری "کُردین " یا پوشش چوپانی نام دارد، واز نمد ساخته میشود، که نقش محافظ و سپر را در جنگ با درندگان و مهاجمین و دزدان  وحفاظت چوپان را در سرما وگرما بعهده دارد.
 
 
ما اولین بار پس از اسلام با نام کردان جبل فارس " بختیاری ها" آشنا میشویم .( طبری 1352ص 1881تا1897 جلد پنجم ، پاینده) درسالهای17 ،23و24 هجری قمری در زمان خلیفه دوم هرمزان که خود یکی از هفت خاندان پارسی ، و از طایفه مهرگان گزگ  . حاکم خوزستان ، ویکی از سردارا ن اصلی سپاه ساسانی در جنگ های قادسیه به فرماندهی رستم فرخزاد بود.(بخشی از طایفه مهرگان گزگ یا قذق بمعنی "مهرگان کوچک " به احتمال بسیار در ممسنی کنونی نزدیک رامهرمزکه پیش از آن شولستان نامیده میشد سکونت داشت. ملاحظه میشود هرمزان در پی هر شکست از اعراب بسوی شهر رامهرمزو بدامن بخشی از  طایفه خود که در آن حوالی بوده اند ، و خود از اقوام پارتی بودند. میرفت . با وجود این طایفه بزرگ او درچند شهر دیگر در خراسان  ، ایلام ، لرستان ، عراق، اردن ، خراسان و مکان های دیگر نیز به این نام ذکر میشوند. که در اصل گستردگی حضور این قوم را در پهنه ایران نشان میدهند. تاریخ طبری ص1840 میگوید :" سال شانزدهم هجری پس از شکست آخرین پسر هرمزان ، شهر ماسبذان در استان لرستان کنونی فتح میشود." و در ص1883 همان منبع میگوید:" هرمزان پس از شکست قادسیه وازدست دادن اهواز بسوی قوم خود رفت و با کمک آنها ( پس از کشته شدن پسرش در سال شانزدهم هجری قمری در جنگ ماسبذان) شاه شد، و سپاهش روبفزونی نهاد، و با هرکس جنگید.") . در طول جنگهای سپاه اسلام برای فتح شوشتر، وپس ازرها کردن مصالحه اول "هرمزان " حاکم خوزستان با اعراب ، و اتحاد با بختیاری ها ، چون هرمزان پیمان شکنی کرد و مجدداً با اعراب مصالحه کرد، بدلیل مخالفت کرد های جبل فارس (بختیاری ها ) که سپاهیان هرمزان بودند، او ناچار میشود برای تداوم پیمان صلح با اعراب به سپاهیان خلیفه متکی شود ، وازآنها برای دفع بختیاری ها که کُرد های کوهستان فارس نامیده میشدند، استمداد بخواهد، ولی چند بار لشکر کشی اعراب برای سرکوب بختیاری ها بی نتیجه بود، و اعراب دریافتند که قدرت جنگ در کوهستان را ندارند، و سپاهیان آنها برای جنگ در صحرا و دشت تربیت شده اند. هرمزان نیز که سردار تیز هوشی بود. کم کم پیمان خود را رها کرد وبسوی بختیاریها متمایل شد. که بعدها با چاره اندیشی اعراب و خیانت برخی اقوام دشت نشین، سرزمین های اطراف بختیاری تصرف شد وهرمزان دستگیرشد. پس ازآن چون تلاش های جنگی اعراب برای تصرف بختیاری بی نتیجه بود ، آنها در" ایذه "با سرکرده بختیاری ها بنام " تیرویه" مصالحه کردند، و دیگراز آن سرزمین چشم پوشیدند.
 
خاندان روسای بهداروند باب
مطالب اندکی از خاندانهای حکام گذشته طایفه بهدار وند در دست است، امیداست سایر هم طایفه ای های ما با اسنادی که در دست دارند، و تحقیق بیشتر و اکتشافات تاریخی به حل این معما کمک کنند، و دانش خود را دراین مورد بما هدیه کنند. آنچه امروز در دست داریم ، آنست که خوانین نامدار این طایفه از نژاد "علاءالدین " نامی، واز تیره "علاء الدین وند" با تلفظ محلی " ala-di-vand " ( الادی وند ) میباشند. نشانه vand پسوند نام طوایف کرد بمعنی خاص " گذاشت" از مصدر "وندن یا نهادن" است ، و بطور عمومی بمعنی " چوپان، گله دار" است. و ala وilu در سومری و ایلامی معنی" رفیع و بلند ونام خدا " را دارد. di در سومری معنی" دین،دنباله، پیرو، عقبه.." را دارد. شاید بتوان گفت، که معنی" الادیوند" با فارسی معیار " طایفه پیرو خدا" باشد. همانطور، که تیره " سگوند" در لرستان با زبان سومری معنی والائی دارد، زیرا sag در سومری معنی " سر ، راس، رئیس " را دارد ، و" سگوند" معنی " طایفه برتر، یا رئیس" را دارد.
 
شاد باشید و مطالب را دنبال کنید.


:: برچسب‌ها: کورش , داریوش اول , هخامنشی , ساسانی , هرمزان قلعه سلاسل , رامهرمز , اشکانیان , ,
تاریخ : جمعه 11 فروردين 1391
بازدید : 3858
نویسنده : فریدون عباسی

 

بهداروند- بختیاروند
مقدمه
تاریخ بختیاری در اعصار گذشته قبل از اسلام ، بصورت مکتوب یا وجود ندارد یا بدست ما نرسیده است، ولی از زبان کتیبه های سومری ،آشوری ، اکدی، ایلامی بابلی ، هخامنشی ، یونانی ، اشکانی وغیره ... کلمات و اصطلاحاتی مشاهده میشود، که هم اکنون نیز در گویشهای بختیاری ، لری، کردی و خوزی ، بویژه شوشتری و دزفولی وبیشتر اقوام شمال خلیج فارس کاربرد آنها را مشاهده میکنیم. و به استناد آنها میتوان تاحدودی رویدادهای پیش از تاریخ را تصویر کرد،
 
سردار پارتی
 
 بنظر میرسد، اقوام ایلامی که بیشتر زبان شناسان آنها را از اقوام سرزمین های شبه قاره هند، مانند دراویدی ها ، یااز قاره افریقا میدانند، با هجوم به شمال خلیج فارس احتمالا از حوالی بوشهر کنونی ورسیدن به سرزمین های بلند از جمله خوزستان، بختیاری وغیره ، خاندانهای حکومت گران محلی را شکست داده اند ، .آنها را از سرزمین های خود، همراه هوادارانشان ازبیم جان ناچار به مهاجرت کرد ه اند. ولی بدنه جوامع محلی پیش ایلامی بعلت ناتوانی از مهاجرت، یا نارضایتی از حکومت گران مغلوب ، با پذیرش اطاعت از مهاجمین سرزمین خود را ترک نکرده اند. ولی اقوام مهاجر بناچار ابتدا تمدن سومری( یا سرسیاهان) را در زمین های باطلاقی بین النهرین که وضعیتی شبیه سرزمین های حیات وحش افریقای امروز داشت ، وساکنان آن تنها چرندگان و درندگان بودند ، با تلاش توان فرسا وبسختی شکل میدهند، و تمدن سازی میکنند ، وبا ایجاد فرهنگ بزرگ سومری ، و گسترش آن به سرزمین هائی که تحت تسلط ایلامی ها نبود ، احتمالاً مانند ماورالنهر ، خراسان بزرگ، گیلان و مازندران و شمال بین النهرین نظیر شمال عراق ، Ebla و Beydar " ابلا و بیدار" در سوریه ، و احتمالاً گسترش آن به ترکیه فعلی ، لبنان و فلسطین ، این فرهنگ وتمدن بینظیررا توسعه میدهند ، ولی دشمنان جدیدی از نژاد سامی مانند سارگون اکدی، اقوام آشوری و بابلی ، ساخته های آنان را میربایند، و از دست سومری ها خارج میکنند، ودشمنان طبیعی ایلامی های بیگانه را ازمیان بر میدارند. و اجازه میدهند هزاره های دیگر هم تسلط ایلامی ها دوام بیابد. مسلماً با فروپاشی سومر مجدداً این اقوام دو دسته شده اند، یک دسته مهاجرت اجباری داشته اند ، و دسته ای دیگر انقیاد فاتحین را پذیرفته اند و در بین النهرین مانده اند. این تحول اجتماعی در تمام جوامع تا زمان ما تکرار شده است ، و بعد ازما هم اگر شرایط و زمینه های آن باقی باشد، بطور مرتب تکرار خواهد شد. دسته های کوچک این مهاجرین در سرزمین های بیگانه بسختی در نسل های آینده زبان و فرهنگ خود را حفظ میکنند، ولی جمعیت های بزرگ آنها با سازمان دهی و ایجاد تشکیلات زبان وفرهنگ خود را حفظ میکنند و ترویج میدهند، و با آرزوی بازگشت به سرزمین اصلی منتظر فرصت مناسب می مانند، ودر مهاجرت معکوس همراه خود ، اقوام هموادار خود را به سرزمین اصلی دعوت میکنند.
بنظر میرسد ، زبان کنونی کتیبه های سومری ترکیبی از گویش های این اقوام مختلف مهاجربویژه بختیاری و خوزی باشد، وخوشبختانه در طول تاریخ نسبتاً کوتاه حکومت سومریها تغییرات زیادی در آن بویژه در ریشه لغات راه نیافته است ، واقوام سامی دوره های، بعداز سومری ها با وجودیکه ازخط سومری استفاده کرده اند، و تغییراتی مناسب زبانهای خود در آن داده اند، ولی چون بیش از هزاران سال از قواعد دین سومری استفاده کرده اند، زبان کتیبه های سومری را در این مورد مانند استفاه اززبان لاتین درکلیسا، بکار برده اند. در مورد علوم : کیهان شناسی، ریاضیات ، پزشکی ، حسابداری ، مبادلات بازرگانی وغیره زبان و خط سومری حتی پس از سومریها زبان علمی اقوام سامی و دیگران بود.
پس از شکست ایلامی ها از آشوری ها و قدرت یافتن کورش ومنسوخ شدن زبان ایلامی ، احتمالاً بخش گسترده ای از این اقوام در دوره های مختلف به ایرا ن بازگشته اند. آخرین مهاجرت معکوس بختیاری ها مهاجرت تبعیدی های نادر شاه افشار از خراسان به بختیاری بود، که پس از مرگ نادر رویداد. یقیناً موارد مشابه بسیاراست.
زبان سومری هنوز هم با مجموعه گویش های مختلف شمال خلیج فارس بویژه لری وشوشتری و پهلوی اشکانی وساسانی وفارسی کنونی شباهت های بسیاری دارد. که ذکر دلائل آن نیاز به تحقیق ، کنکاش وبحث بسیار دارد. که امید است، تحت عنوان" دستور زبان تطبیقی سومری و گویش های شمال خلیج فارس" به یاری دوستدارن زبان مردم ، در آینده آنرا آماده نشر کنم.
 
ولی در دوره بعد از اسلام ابتدا منابعی هرچند اندک به آنها اشاره دارد، و در دوره های اخیرمرجع های بیشتری از تاریخ این اقوام نشر شده است.
در اینجا بیشتر از کتاب " تاریخ بختیاری " چاپ شرکت افست 1355 نوشته لسان السلطنه سپهر ، به روایت سردار اسعد بختیاری،" فرهنگ بختیاری" نوشته عبدالعلی خسروی( قائد بختیاری) چاپ 1368 انتشارات فرهنگسرا وچند کتاب ومرجع دیگر استفاده شده است ، که موردی و به تناسب به آنها اشاره میشود.ذکر این نکته  لازم است، که در اینجا گفته شود:
برای غنای تاریخ این مردم تحقیق در تاریخ و زبان وخصوصیات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی وسایر علوم انسانی، این قوم و مهاجرت های رفت وبرگشت آنها، و اقوام مهاجرو مهاجم ایلامی، سامی، یونانی، ترک ،عرب ، ازبک وحکام و شاهان و خان های ترک ، ترکمن ، مغول تا زیر مجموعه های آنها ، مثلاً اقوامی نظیر کره ای ها که احتمالاً در سپاه مغول به ایران حمله کرده اند.( در سریال زیر نویسی افسانه جومونگ، برای کلمه " مرد بزرگ ، سرور" کلمه لری بختیاری " پیا" را استفاده میکنند، که یقیناً این کلمه از آنها بجا مانده است.) ما دراین باره به یاری پروردگار در آینده بیشتر سخن خواهیم گفت.
 
Beydarvand
سر آغاز باید ، درباره معنیBeydar vand ( با گویش محلی) یا بهداروند ( در فارسی معیار)  که نام یکی از چهار طایفه بزرگ ایل هفت لنگ بختیاری است، توضیح دهیم. مرسوم است ، در تقسیمات ایلی ،هریک از این چهار طایفه بزرگ را یک باب مینامند. ( مثلاً طایفه بزرگ دورکی را دورکی باب) و طایفه بزرگ بهداروند را بنام های " بهدار وند باب ، یا بختیاروند باب " مینامند. کلمه beydar" " بنظر در زبا ن سومری احتمالاً معنی " پرنده محافظ (دروازه)" یا "پرنده حامی" را دارد.
در برخی تواریخ دو قول آورده شده است ، که این طایفه یا باب حدود هزار سال پیش از سرزمین "روم" ترکیه فعلی یا " شامات" سوریه فعلی به ایران و سرزمین بختیاری مهاجرت کرده اند. از نظر زبانشناختی گویشهای سایر اقوام بختیاری و خوزی مانند شوشتری و دزفولی، تفاوت بارزی با گویش طایفه بهداروند ندارد، وبخوبی نشان داده میشود که این گویش ها هم خانواده یکدیگرهستند، و با زبان فارسی نیز خویشاوندهستند. نشانه های چندی از وجود دو احتمال در مورد مهاجرت این قوم به شامات حکایت دارد: اولاً- در گذشته های بسیاردور این قوم برای پاسداری از سرزمین های متصرفی ایران یا بهر دلیل دیگری از سرزمین بختیاری به سرزمینی در شمال سوریه فعلی نزدیک مرز ترکیه که هم اکنون با نام باستانی Beydar محل اکتشافات جدید باستانشناسی و بسیاری کتیبه های سومری است ، اعزام شده اند، یا مهاجرت کرده اند ، وشاید دسته دیگری از آنها درمنطقه" ابلا" Ebla در سوریه ومکان های دیگر اسکان یافته اند. زیرا درابلا نیز بیش از نود درصد کتیبه های بدست آمده به زبان سومری و تنها 10% به زبان سامی است. از نظر تاریخی مشخص است ، که عمده سپاهیان دنیای باستان ، اقوام و عشایر بوده اند. کتیبه ایلامی بیستون در عبارت ایلامی زیر:
me-ne (m)taš-šu-tum (m)par-šin ap-pa (h)u-EL-man-ni (h)An-za-an-na ap-pu-ka
از زبان داریوش میگوید: " سپس لشکر پارسی که قبلاً در انشان بود"(از من نافرمان شد). و کلمه لشکر " تش وتوم " تلفظ میشود، که بسیار شبیه کلمه بختیاری " tash-tohm " ( تش تهم ) بمعنی " خاندان و اولاد یا تخمه" است. ونشان میدهد، که سپاهیان گذشته اکثراً عشایر با خانواده های خود بوده اند.
شاهنامه فردوسی ، دربخش اساطیری خود، پایتخت جمشید را" گنگ دژ هوخت " سپس "قلعه ضحاک "، بیت المقدس" کنونی میداند. تاریخ هم مرزهای باستانی ایران را گسترده تر از مرز های کنونی میداند.
ما درمورد دلائل زبانشناختی اقوام سومری وایرانی بویژه اقوام لر و بختیاری در دوره های پیش هخامنشی  در آینده جداگانه سخن خواهیم گفت.
احتمال دوم که شواهد تاریخی بیشتری دارد. اینست که صد طایفه ای که حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده از آنها نام میبرد، اقوامی هستند، که به کمک اسماعیلیه اولین دولت شیعی ایران را با استقرار سلسله دیلمیان بقدرت رساندند، و پس  از فرو پاشی این سلسله و بقدرت رسیدن ترکان سنی مذهب سلجوقی و  غزنوی ناچار به مهاجرت به شامات میشوند، وبیش از دویست سال ترک وطن میکنند، پس از آنکه مغول ها ترک های سنی مذهب را شکست میدهند، آنها احتمالا با موافقت مغولها به ایران باز میگردند، و پس از اضمحلال حکومت های مغولی مجددا دولت شیعه را در عهد صفوی ها در ایران مستقر میکنند.
ادامه دارد. شاد باشید.


:: برچسب‌ها: معنی احتمالی کلمه beydar , ورود ایلامیان به ایران , حکومت دیلمیان , مغولها , سلجوقیان ,
به وبلاگ من خوش آمدید

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 44
بازدید ماه : 475
بازدید کل : 48114
تعداد مطالب : 71
تعداد نظرات : 124
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com